نامها و معانی

اسم های دخترانه عربی زیبا و اسلامی همراه با معنی

4/5 - (34 امتیاز)
[ type=”blue”]مجموعه از اسم های دخترانه عربی قرانی و مذهبی که در ایران زیاد مورد استفاده قرار می گیرد را در این مطلب برای شما آماده کرده ایم

اسم های دخترانه عربی زیبا و اسلامی همراه با معنی
اسم های دخترانه عربی زیبا و اسلامی همراه با معنی

 

فهرست موضوعی نامها و معانی

[rayfa_table type=”j3″]
اسم های پسرانه اسم های دخترانه
اسم های پسرانه فارسی اسم های دخترانه فارسی
اسم های پسرانه ترکی اسم های دخترانه ترکی
اسم های پسرانه کردی اسم های دخترانه کردی
اسم های پسرانه لری اسم های دخترانه لری
اسم های پسرانه عربی اسم های دخترانه عربی
اسم های پسرانه بلوچی اسم های دخترانه بلوچی
اسم های پسرانه ترکمنی اسم های دخترانه ترکمنی
اسم های پسرانه گیلکی اسم های دخترانه گیلکی
اسم های پسرانه مازنی اسم های دخترانه مازنی
اسم های پسرانه سیستانی اسم های دخترانه سیستانی
اسم های پسرانه یونانی اسم های دخترانه یونانی
اسم های پسرانه عبری اسم های دخترانه عبری
[/rayfa_table]

 

[rayfa_table type=”j5″]

اسم های دخترانه عربی همراه با معنی

اُسوه پیشوا‌، رهبر، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد؛…
اِفراح (در قدیم) شاد کردن.
ابتسام لبخند زدن، تبسم کردن؛ (در قدیم) تبسم، لب‌خند.
ابتهاج شادن شدن، خوش و خرم؛ (در قدیم) شادمانی، خوشی.
احترام حرمت داشتن، محترم بودن؛ حرمت، پاس، بزرگداشت؛ رفتار و گ…
احسانه (عربی ـ فارسی) (احسان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به احسان، ( احسان.
احلام جمع حلم ، بردباری ها ، صبوری ها ، وقارها
احیا زندگان؛ زندگی؛ زندگی از نو؛خاندان‌ها، قبیله‌ها.
اخلاص دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داش…
ادنا (عربی، ادنی) از واژه  های قرآنی؛ (در قدیم) کمترین، جزئی  ترین؛
ادیبه (مؤنث ادیب)، ( ادیب. ،و5-
اریسا (معرب یونانی) (= ایرسا)، ( ایرسا.
ازهار (جمع زَهر) (در قدیم) گل‌ها، شکوفه‌ها.
اسرا به شب راه رفتن، در شب سیر کردن؛ معراج پیامبر اسلام(ص)؛…
اسما نام نهادن – نامگذاری کردن- همچنین به عنوان جمع اسم هم به کار می رود، نام دختر ابومسلم خراسانی
اسمر (در قدیم) گندم‌گون؛ سبزه.
اسنا بزرگوار کردن ، بلندمرتبه کردن
اشرف گرانمایه تر، شریف‌تر؛ شریف‌ترین، والاترین؛ (در قدیم) بالا…
اشواق (جمع شَوق) (در قدیم) شوق  ها، آرزومندی  ها.
اطلس (معرب از یونانی) پارچهی ابریشمی، پرنیان، دیبا، ابریشم گران‌بها؛ …
اطهر پاکیزه ترین زن، پاکدامن ترین بانو
اطهره (عربی ـ فارسی) (اطهر + ه (پسوند نسبت)) منسوب به اطهر،   اطهر.
اعظم بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ از صفات خدوند…
افتخار فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.
اقدس پاکتر، پاکیزه‌تر، مقدس‌تر؛ عنوانی احترام آمیز برای بزرگان…
اقلیما (معرب از یونانی) (= اقلیمیا) (در قدیم) ماده‌ای که از گداختن برخی از…
اکرام بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ از واژه‌ه…
اکرم گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ از نام‌های خداون…
الاهه الهه
الفت خو گیری، انس‌، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همرا…
الهام به دل افکندن، در دل انداختن؛ القاء معنی خاص در قلب به طری…
الهه در اعتقادات قدیم، نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
الوان رنگ‌ها، نوع‌ها، رنگارنگ، رنگین؛ (در قدیم) گوناگون، گونه‌گ…
الیا (یونانی) گل خطمی صحرایی؛ (در عربی) شحم‌المرج.
ام البنین مادر پسران؛ (اَعلام) لقب فاطمهی کلابیه دومین همسر امیرالم…
ام سلمه (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص…
ام فروه (اَعلام) 1) مادر امام جعفر صادق(ع)؛ 2) نام دختر امام موسی بن جع…
ام کلثوم شیر ماده؛ (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 ه…
امانه اطمینان و آرامش قلب.
امل (در قدیم) امید و آرزو.
امینه (مؤنث امین)، زن مورد اطمینان و درستکار. + ( امین. و-
انتصار (در قدیم) یاری دادن، کمک کردن؛ یاری یافتن، نصرت یافتن، پی…
انسی (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت))، مربوط به انس،…
انسیّه (‌اِنس‌= ‌انسان،‌ بشر‌+ ایه (پسوند نسبت))، مربوط به انس، منسوب…
انسیه مونث انسی، مربوط به اِنس، انسانی
انیس انس گیرنده، همدم، مصاحب، هم‌نشین؛(به مجاز) محبوب و مطلوب.
انیسا (عربی ـ فارسی) (اَنیس + ا (پسوند نسبت))، منسوب به اَنیس؛ ( اَنیس.
انیسه (مؤنث انیس)، زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و هم‌نشین. + ( اَنی…
ایما چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ بیان…
ایمانه (عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.
ایناس (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.
آتنا از واژه‌های قرآنی در سوره بقره، آل‌عمران و کهف به معنای عطا …
آتیه (مؤنث آتی) آینده، زمان آینده؛ (به مجاز) وضع و حالت چیزی د…
آسیه زن اندوهگین،ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد،نام کوهی در استان فارس
آصفه (عربی ـ فارسی) (آصف + ه (پسوند نسبت))، منسوب به آصف، ه آصف.
آفاق افقها،عالم آسمان،زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
آلاء از واژه های قرآنی، به معنی نعمت ها، نیکی ها، نیکویی ها
آمال جمع امل، امیدها، آرزوها.
آمنه نام مادر پیامبر(ص)،مونث آمن به معنای بانوی نترس،زن دلیر،خانم استوار
آنِسه (مؤنث آنس)، زن نیکو؛ دختر خانم؛ زن نیکو زبان.
آنسه انس گیرنده ، مانوس ، خو گیرنده ، همنشین نیکو
آنیه جمع اناء، ظرفها، ظروف؛ از واژه‌های قرآنی.
آی نور (آینور) (ترکی ـ عربی) روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ (به م…
آیات جمع آیه، آیه‌ها، نشانه‌ها، علامت‌ها.
آیه هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتابهای آسمانی، نشانه
بَدرالزمان ماه زمانه، ماه روی روزگار؛ (به مجاز) زیباروی زمانه.
باقیه (مؤنث باقی)، عمل صالح؛ آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛ …
باهره (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. و –
بتول کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوسته است؛ زن برید…
بدری بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید؛ …
بدریه (بدر = ماهی که به صورت دایرهی کامل دیده میشود، ماه شب چهاردهم +…
بدیعه (مؤنث بدیع) ،    بدیع ،،و – .
برکت فراوانی و بسیاری و رونق؛ خجستگی، یمن، مبارک بودن؛ نعمت…
بشارت خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ (در ادبیات عرفانی) …
بشرا خبر خوب ، دختر خوش خبر ، بانوی خوش یمن
بشری بشارت، مژده
بشری (بشرا) بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه‌های قرآنی (یونس: 64).
بصیرا (عربی ـ فارسی) (بصیر + ا (پسوند نسبت))، منسوب به بصیر؛ منتسب به …
بصیرت بینایی؛ (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در ن…
بلور نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه ، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است،معرب از یونانی
بنت الهدی دختر هدایت شده.
بهجت شادمانی، نشاط.
بهیه تابان، روشن؛ فاخر، شکوه‌مند.
بی نظیر (فارسی ـ عربی) بیمانند، بیهمتا.
بیان سخن، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت؛ …
پری سیما (فارسی ـ عربی) (= پری چهر)، ( پری چهر.
تَهانی (در قدیم) تهینت گفتن به یکدیگر.
تامیلا (مصدر باب تفعیل) از روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منا…
تبرّک مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی؛ برکت گرفتن.
تبسّم لبخند، خندهی بدون صدا؛ (در قدیم) (به مجاز) درخشیدن.
تبسم خنده بدون صدا، لبخند
تحسین ستودن و تمجید کردن، مورد ستایش قرار دادن، آفرین گفتن و نیک شمرد…
تحفه هدیه؛ (در گفتگو) (به مجاز) شخص بسیار ارزشمند.
ترنّم خواندن شعر، ترانه، و مانند آنها به حالت موسیقایی و معمولاً ب…
ترنم زمزمه کردن یک نغمه ، آواز، نغمه
تسنیم از ریشهی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «ب…
تکتم نام چاه زم زم – نام مادر امام رضا(ع) – اصرار در کتمان – پنهان کاری زیادی – بیشتر در امور مربوط به بانوان به کار برده می شود
تلما گندمگون.
تمنا آرزو؛ خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.
تمیم مهره چشم زخم
تینا (در زند و پازند) گل سرخ ؛ (در عربی) طین.
ثریّا (= پروین)،   پروین. 1-
ثریا پروین(ستاره)
ثمر میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل.
ثمره میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل.
ثمن بها، قیمت.
ثمین گران‌بها، قیمتی، گران.
ثمینا (عربی ـ فارسی) (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین،   ثمین.
ثمینه گرانبها ، قیمتی ، ارزشمند
ثنا ستایش، مدح؛ دعا؛ درود و تحیت؛حمد، شکر، سپاس.
جلاله (مؤنث جلال)، جلال.
جلوه حالت دلپذیر در چیزی یا کسی، زیبایی ، نمایان شدن، آشکار کردن
جلیله (مؤنث جلیل)، جلیل. و –
جمانه یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ (اَعلام) نام دختر ابوطال…
جمیله (مؤنث جمیل)، جمیل؛ (اَعلام) جمیله بانوی آواز خوان و موسیق…
جنان بهشت؛ باغ‌ها؛ (اَعلام) نام یکی از زنان شاعره عرب از عب…
جنت بهشت، فردوس.
جواهر جمع جوهر، هر یکی از سنگهای گران بها مانند یاقوت یا زمرد
جیران (ترکی) آهو؛ (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ (در قدیم) (به مجاز) چشمِ ز…
حَسِیبا (عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دار…
حَسْنا (= حَسناء)، زیبا، زن زیبا؛ (در اعلام) نام شاعره برمکی.
حَلیا زیور و آرایش.
حُریه (=حُره)، حُره.
حُلما (جمع حَلیم) بردباران، صبوران.
حِلیه (در قدیم) زینت، پیرایه، زیور؛ (به مجاز) مشخصات صورت و اند…
حاتمه (مؤنث حاتم)، حاتم. 1-
حارثه مؤنث حارث، کشاورز
حامده مؤنث حامد، سپاسگزار
حانیه زنی که پس از مرگ همسرش به او وفادار می ماند و در کنار فرزندش به پرورش او همت می گمارد
حبه دانهی بعضی از میوه‌ها و گیاهان؛ (به مجاز) پول بسیار اندک.
حبیبه (مؤنث حبیب)، دوست، یار، معشوقه.
حدیث سخنی که از پیامبر(ص) یا بزرگان دین نقل می کنند ، داستان، سرگذشت، سخن
حدیثه (در قدیم) امروزی، جدید، نو
حدیقه (در قدیم) باغ.
حرمت احترام؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی، دور…
حره زن آزاده ، لقب زنان اشرافی، خاتون ، نام خواهر محمود غزنوی
حریر ابریشم؛ نوعی پارچه  ی ابریشمیِ نازک؛ پیله  ی ابریشم که…
حسانه زن بسیار نیکو؛ (اَعلام) از صحابیات و از دوستان نزدیک حضرت…
حسنا زن زیبا ، زیبا
حسنا (حسنی) (در قدیم) نیک، پسندیده.
حسنه خوب، نیک، پسندیده، عمل نیک و پسندیده؛ عمل پسندیده به ویژه عمل م…
حسنیه نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو.
حسیبه دارندهی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب.
حشمت بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار؛ (در قدیم)…
حفصه اسد ، شیر ، نام یکی از همسران پیامبر اسلام
حفیظه موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ.
حکیمه (مؤنث حکیم)، زن حکیم و دانشمند.
حلما به ضم ح ، جمع حلیم ، صبوران ، دختران صبور
حلیمه مؤنث حلیم، بردبار، شکیبا،نام دایه پیامبر(ص)
حلیه زینت ، زیور ، مجازا خوش صورت ، خوش اندام
حماسه کاری افتخار آفرین؛ نوعی شعر؛ دلیری، شجاعت، بیباکی.
حمده سپاس و شکرگزاری.
حمیده (مؤنث حمید) ستوده، پسندیده؛ (اَعلام) مادر امام موسی کاظم(…
حمیرا (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپید، زن سرخ؛ (اَعلام) لقبی که پیا…
حنّانه بسیار نوحه کننده، ناله کننده؛ ستونی که قبل از ساختن منبر …
حنا گیاهی درختی که در مناطق گرمسیری می روید و گلهای سفید و معطر دارد
حنانه مهربان ، بخشاینده ، بسیار ناله کننده
حنیسه زن شجاع.
حنیفه مؤنث حنیف، درست و پاک، راستین ، خداپرست
حوا (عربی)نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ (در نجوم) (= ماراَفسای) ص…
حورا (در قدیم) (در ادیان) حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ …
حورالعین (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم.
حوروش (عربی ـ فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی…
حوری (عربی ـ فارسی) (در ادیان) حور؛ (به مجاز)، زن زیبا.
حوریا (عربی ـ فارسی) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت)…
حوریه زن سفید پوست و زیباروی.
حیات حیات ، زندگی
حیفا نام بندری در فلسطین
خاطره اتفاقی که در گذشته افتاده و در ذهن شخص باقی مانده است ، یاد، یادبود
خالده (مؤنث خالد)،   خالد. 1-
خدیجه خدیجه در لغت به معنی السحاب(ابرباران زا) یا النخل المثره (درخت خرمای پ…
خزال با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.
خضرا (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه‌…
خلود همیشه باقی ماندن، جاودانگی.
خلیله (مؤنث خلیل)‌، ( خلیل. 1-
خیرالنسا بهترینِ زنان؛ (اَعلام) عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیا…
خیزران گیاهی پایا از خانواده گندمیان، ویژه مناطق گرم و مرطوب، با ساقه های بلند و محکم و برگهای دراز، نام مادر امام محمد تقی(ع)
دردانه (عربی ـ فارسی) (به مجاز) بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛…
درسا (عربی ـ فارسی) (دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت))، شبیه به دُر…
درناز /dānā/
درین (عربی ـ فارسی) (دُر + ین (پسوند نسبت)) از دُر، ساخته شده از دُر؛…
دریه (عربی ـ فارسی) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.
دلیله راهنما، هدایت کننده،(اَعلام) (در تورات) (به معنی معشوقه)…
دنیا (در نجوم) کیهان؛ جهان، گیتی.
ذُریه فرزندان، فرزند، نسل.
ذاکره (در قدیم) ذاکر،   ذاکر.
ذکیه (مؤنث ذکیّ) به معنای تیز هوش و با هوش، زن تیز خاطر.
ذلفا دختر سفید روی؛ (اَعلام) شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابی…
رُمَیصا یکی از دو ستاره‌ای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص؛ 2…
رابعه نام دختر اسماعیل بصری از زنان عارف و بسطار مشهور در قرن دوم که از او حکایتها و سخنان زیادی نقل شده است
راحل کوچ فرما، کوچ کننده؛ (اَعلام) نام مادر حضرت یوسف(ع).
راحله (مؤنث راحل)، ( راحل. 1-
راحمه (مؤنث راحم) به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده.
راحیل مسافر، کوچ کننده، آن که همیشه در سفر است
راشده راهنمایی شده، از گمراهی درآمده.
راضیه پسندیده؛ خوش؛ خشنود؛ (اَعلام) از القاب فاطمه زهرا(س…
راغده (مؤنث راغد)، [راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است]، راغده به معنی…
رافع بالا برنده، اوج دهنده
رافعه (مؤنث رافع) رفع کننده؛ از میان برنده و نابود کننده؛ دا…
رانیا بیننده؛ (اعلام) نام جایی در هندوستان.
راویه (در قدیم) بسیار روایت کننده، راوی. + ( راوی.
رایان نام کوهی در حجاز
رایحه بوی خوش، بو.
رأفت نرم خوئی، مهربانی، شفقت.
رباب ابرهای سفید؛ (اَعلام) نام همسر امام حسین(ع)؛ (در موسیق…
ربابه (= رباب)، ( رباب.
ربیعه (مؤنث ربیع)، ( ربیع و- ؛  – (اَعلام) ربیعه از قبیله های…
رجا (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری، امید؛(در عرفان) امیدوار…
رحیمه مؤنث رحیم، مهربان
رزان زن باوقار،بانوی متین،خانم محترم
رشیده (مؤنث رشید)، ( رشید. ،و-
رضوان بهشت؛ (در ادیان) فرشته‌ای که نگهبان یا دربان بهشت است؛…
رضوانه (عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) منسوب به رضوان؛ بهشتی؛
رضیه مؤنث رضی، نام تنها زنی که در زمان سلطنت مسلمانان در هند سلطنت کرد
رعنا زیبا، دلفریب ، بلند و کشیده ، گلی که از درون سرخ و از بیرون زرد باشد
رفعت (به مجاز) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی.
رفیعه مؤنث رفیع، مرتفع، بلند، ارزشمند، عالی
رقیه سحر و افسون – نام یکی از چهار دختر پیامبر(ص) از خدیجه
رمیصا ام سلیم ، دختر ملحان بن خالد بن زید یکی از صحابه معروف رسول الله،یکی از دو ستاره ای که بر ذراع است
رنا شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حس…
روح انگیز (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روح بخش (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحا (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان …
رویا رویا، مجموعه ای از تصاویر، افکار، و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد ، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد
ریحان گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
ریحانه (= ریحان)، ( ریحان؛ (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع). 3) گل…
رئوفه (مؤنث رئوف) ،   رئوف.
زاکیه (عربی، زاکیَه)، (در قدیم) نیکو، پاکیزه.
زاهده زن زاهد. +   زاهد،؛ (اعلام) زاهده خاتون بانویی عار…
زاهره (مؤنث زاهر)،   زاهر.
زبیده (= زبیده) نام گیاهی (همیشه بهار)؛ (اَعلام) دختر جعفرابن منصو…
زکیه پاک، پاکیزه، زَکی؛ (اَعلام) نام دیگر حضرت فاطمه(س).
زلال صاف و شفاف؛ (به مجاز) آب صاف و گوارا.
زلیخا (مؤنث ازلخ)، جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)؛ (…
زمرد (معرب از یونانی) (در علوم زمین) از سنگ‌های قیمتی و عموماً سبز رنگ.
زمزم «آهسته آهسته»؛ (اَعلام) 1) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی ک…
زهرا زهرا: مؤنث «ازهر» به معنای روشن و درخشان است . همچنین زهراء مأخوذ از «…
زهره نام سیاره ای در منظومه شمسی که از درخشنده ترین اجرام اسمانی است و نماد نوازندگی و خنیاگری است
زیتون (در گیاهی) میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ …
زینب زینب :در لغت به معنی زین ،آراستن وآرایش و خوبی است .   و نیز به معنی د…
زینت آنچه برای آرایش و زیبا کردن به کار می رود
سَلوی (معرب از لاتین) (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده  ی…
سَمر (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ (به مجاز) مشهور و گفتار …
سُرور خوشحالی، شادمانی.
سُها (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت ف…
سِتی (از عربی ستّی = بانوی من) (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای …
ساجده (مؤنث ساجد)، ( ساجد.
ساحره سحرکننده، افسونگر
ساحل (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع …
ساحله (عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.
ساریه ابری که در شب آید؛ (اَعلام) نام یکی از دختران امام موسی ک…
ساعده (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا در…
ساغر (معرب) ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ (در قدیم) (به مجاز)…
ساقی آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ (در قدیم) (ب…
سالمه مؤنث سالم، فاقد بیماری، بدون عیب یا خرابی
سامره مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
سامیرا سمیرا -زن بزرگوار – نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است- وسیله ای که با آن حجامت می کنند – نام محلی در نزدیکی مکه
سامیه (مؤنث سامی)، (در قدیم) بلند. + ( سامی. 1-
ساهره زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدد…
سبا (اَعلام) 1) (= سباء) سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ 2) نام ش…
ستیلا از القاب حضرت مریم سلام الله علیها و نام دختر امام موسی کاظم.
سحر زمان قبل از سپیده‌دم؛ زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب…
سحرگل (عربی ـ فارسی)، گل سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.
سحرناز (عربی ـ فارسی) زیبایی سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا.
سدن به فتح سین و کسر دال، پارچه ای که روی کعبه می کشند،خدمتکارکعبه
سرور شادمانی، خوشحالی
سروراعظم (فارسی ـ عربی) از نام  های مرکب،   سرور و اعظم.
سعاد (اَعلام) نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقه‌ای در عرب.
سعادت خوشبختی؛ (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره‌ها و تأثیر آنها …
سعاده نیک بختی، خوشبختی؛ (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره ها و ت…
سعدیه (سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب))، منسوب به سعد،   سعد. ؛  …
سعیده مؤنث سعید ،خجسته، مبارک، خوشبخت، سعادتمند
سکینه (= سکینت)، آرامش خاطر؛ (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام…
سلاله نسل؛ (در قدیم) فرزند، نطفه.
سلامت سالم، تندرستی، صحت؛ (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛…
سلامه (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار…
سلما نام درختی؛ (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سلمی (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز…
سلوا (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم …
سلوی کبوتر بهشتی ( بر وزن حلوا)
سلیله (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سلیمه مؤنث سلیم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست ، سالم
سما (در قدیم) آسمان.
سمانه سُمانی بلدرچین
سمر افسانه، داستان ، مشهور
سمرا زن گندمگون.
سمیرا زن گندمگون، شمیرا. [سمیرا ترجمهی «مهین‌بانو» است]؛ (اَعلا…
سمیره (= سمیرا)، ( سمیرا. 1-
سمیعه /set(t)i/
سمین چاق،فربه ، ارزشمند و عالی معمولاً در مورد سخن و شعر گفته می شود
سمیه صدای خوش – اوازی که در آن خیر باشد- نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر(ص) بود
سنا یاری دهنده، کمک کننده.
سندس (معرب از فارسی؟) (در قدیم) پارچهی ابریشمیِ لطیف و گران‌بها؛ (به …
سنیه عالی، خوب.
سها نام کوچکترین ستاره ی دب اصغر که در قدیم چشم پزشکان از آن برای آزمون صحت بینایی استفاده می کرددند
سهی مُمالِ سُها (= سُها)،م سُها.
سهیلا نرم، ملایم؛ (مؤنث سهیل)، ( سهیل.
سودا (به مجاز) فکر، خیال، شور و شوق؛ (در قدیم) (به مجاز) علاقه…
سوده ساییده، ساییده شده؛ (اَعلام) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه…
سوره هر یک از بخش‌های صد و چهارده‌گانهی قرآن که خود شامل چند آیه است…
سوفیا (= صوفیه)، پیروان تصوف؛ عاقل، خردمند؛ (اَعلام) (= صوفی…
سومینا
سونیا دختر نور، دختری که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد
سیاره (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومه‌ای به دور ستاره‌ای میگر…
سیما چهره، صورت؛ (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین …
شُمیلا قلب شدهی [پدیده آوایی در زبان مثل: دیوار و دیوال] شُمیرا.    شُمیرا و …
شاهده منسوب به شاهد؛ زیبارو؛ (به مجاز) محبوب و معشوق.
شبیب با ارزش و جوانمرد؛ (اَعلام) 1) نام یکی از بزرگترین انقلاب…
شراره شرار، پاره‌ای از آتش که به هوای پرد، جرقه، اخگر؛ (به مجاز…
شرافت حالتی در شخص که او را از ارتکاب رذایل باز میدارد؛ بزرگ من…
شرف حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش‌های اخلاقی بوجود میآید،…
شرف نسا موجب آبرو،‌ حرمت و اعتبار زنان.
شریعت شرع؛ (در قدیم) طریقه، روش؛ (در اصطلاح) اقوال واعمال و …
شریعه شریعت،   شریعت؛ (در قدیم) محل در آمدن به آب، محل برداشتن …
شریفه مؤنث شریف ، ارزشمند، عالی، سید، ارجمند
شعله زبانه و درخشش آتش، فروغ، روشنی
شفا بهبود، بهبود یافتن از بیماری؛ (در اصطلاح عرفانی) از میان …
شفق نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین میتابد.
شفیعه مؤنث شفیع، شفاعت کننده
شفیقه مؤنث شفیق،مهربان
شقایق (در گیاهی) گلی سرخ رنگ؛ گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی ای…
شکرانه (عربی ـ فارسی) سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که بر…
شکیلا (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خ…
شلاله آبشار؛ (در منابع عربی) شلال؛ (در ترکی) آبشار، فوّاره.
شمامه (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ گلولهی خوشبو، دستنبو؛ (به م…
شمایل ظاهر کسی یا چیزی، شکل و صورت؛ (در قدیم) خویها، خصلت‌های ن…
شمس جهان (عربی ـ معرب فارسی) خورشید جهان، آفتاب گیتی؛ (به مجاز) زیبارو.
شمسه (عربی ـ فارسی) نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاش…
شمسی (عربی ـ فارسی) (منسوب به شمس)،دارای شمس (خورشید)؛ (در قدیم) …
شمه (عربی، شَمَّه) (در قدیم) بوی خوش.
شمیس مصغر شمس
شمیم (در قدیم) بوی خوش.
شمیمه واحد شمیم، یک بوی خوش
شمین (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.
شهد عصارهی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است؛ مادهی قندی مذا…
شهره مشهور، نامدار و نامور
شهلا دارای رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، زیبا و فریبنده(چشم)، نوعی نرگس که حلقه وسط آن سرخ یا بنفش است
شوکت جاه و جلال؛ عظمت، بزرگی
شیما زنی که روی چانه اش خال دارد ، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص)
صَفیا (= صَفیه)،   صَفیه 1-.
صابره صابره از القاب حضرت فاطمه (س) است
صابرین جمع صابر ، بانوی صبور و شکیبا
صاحبه (مؤنث صاحب)، ( صاحب ،،و 5-
صادقه مونث صادق. راستگو و درستکار
صالحه مؤنث صالح، شایسته و درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی
صائبه (عربی، صائبَه) (مؤنث صائب) ) صائب .
صائمه (مؤنث صائم) (در قدیم) آنکه روزه میگیرد، روزه‌گیر، روزه‌دار.
صبا نسیم ملایمی که از طرف شمال شرق می وزد، پیام رسان میان عاشق و معشوق، نام یکی از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم، نام موسیقیدان معروف موسیقی قدیم، نام موسیقیدان معروف ایران
صباح (در قدیم) بامداد، صبح در مقابلِ مَسا؛ (به مجاز) روز.
صبرا (عربی ـ فارسی) [صبر = بردباری کردن در برابر سختی‌ها و ناملایمت‌ها، شکی…
صبری (عربی ـ فارسی) (صبر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به صبر؛ (به مجاز) ص…
صبریه (صبر + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به صبر؛ (به مجاز) صبور و …
صبور آنکه در برابر سختیها و رنج‌ها بردبار است، صبر کننده، شکیبا؛ …
صبورا (عربی ـ فارسی) (صبور + ا (الف نسبت یا تعظیم))، به معنی بردبار، صبور.
صبوره (عربی ـ فارسی) (صبور + ه (نسبت))، منسوب به صبور؛ (به مجاز) صبور …
صبیحه (مؤنث صَبیح)، ( صَبیح.
صبیه به گونه‌ احترام آمیز به معنی دختر (فرزند).
صحرا (عربی، صحراء) (در جغرافیا) بیابان؛ محلی خارج از منطقه  ی مسکونی،…
صداقت راستی و درستی؛ (در عرفان) نزد اهل سلوک پایداری دل در وفا …
صدر جایی در مجلس که مخصوص نشستن بزرگان است و معمولاً روبروی درِ …
صدری (عربی ـ فارسی) (صدر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به صدر، مربوط به صدر (…
صدف نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود ، نام سه ستاره به شکل مثلث
صدیقه مؤنث صدیق، بسیار راستگو و درستکار، لقب عایشه همسر پیمابر(ص) و لقب مریم(ع)
صراحی (در قدیم) ظرف شراب، ظرف شیشه‌ای شراب؛ (در قدیم) (به مجاز)…
صغری مؤنث اصغر، زن کوچک تر و هر شیء مؤنث که کوچک باشد
صفا داشتن رفتار و کرداری همراه با دوستی و صمیمیت، یکرنگی، خلوص و…
صفورا (معرب از عبری) (اَعلام) نام زوجهی حضرت موسی(ع) و دختر حضرت شعیب(ع).
صفیه مؤنث صفی، نام یکی از همسران پیامبر(ص)
صمیمه (مؤنث صَمیم) صمیمی؛ خالص، ناب؛ اصیل.
صنم (به مجاز) (شاعرانه) بت، شخص زیبا رو، معشوق زیبارو؛ (در عر…
صنوبر (عربی، صَنَوبر، معرب از یونانی) (در گیاهی) نام چند نوع گیاه درختی از خ…
صهبا (= صَهباء) (مؤنث اصهب)، سرخ و سفید؛ (در قدیم) شراب انگوری…
صوفیا (عربی ـ فارسی) (صوفی + ا (پسوند نسبت))، منسوب به صوفی، ( صوفی.
صوفیه (در تصوف) پیروان طریقه و مسلک تصوف، اهل تصوف، متصوفه؛ (اَ…
صونا (عربی ـ فارسی) (صون + ا (پسوند نسبت))، منسوب به صون؛ خویشتن داری…
ضحی صبح – چاشتگاه زمانی از صبح که تازه آفتاب در آمده است
ضرغامه مؤنث ضرغام، شیر درنده ، پهلوان، دلاور
طاهره مؤنث طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهراع) و لقب خدیجه همسر پیامبر(ص)
طاووس (معرب از آرامی) پرنده‌ای از خانوادهی کبک که پرهای رنگارنگ و زیبا دا…
طراوت تر و تازگی؛(در قدیم) (به مجاز) سامان و رونق.
طریفه (مؤنث طریف) (در قدیم) نو، تازه).
طلا زر، فلزی زرد رنگ و قیمتی؛ (در گفتگو) (به مجاز) هر شیئی یا…
طلایه (به مجاز) نشانه یا جلوهی نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه‌…
طلعت (در قدیم) چهره، روی.
طلوع دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ (به مجاز) ابتدای روز؛ …
طلیعه (به مجاز)، طلایه. ( طلایه.
طناز ویژگی زن یا دختری که ظاهری زیبا و حرکات و رفتاری دلنشین و هم…
طنین انعکاس صوت، پژواک؛ حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باش…
طهورا از واژه‌های قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک…
طوبی (معرب از عبری) خیر، شادی، سعادت، بهشت؛ درختی در بهشت؛ (مؤنث ا…
طوعه اطاعت، فرمانبری؛ (اَعلام) نام زنی که مسلم ابن عقیل به خان…
طیبه مؤنث طیب، پاک، مطهر، پاکیزه
ظریف دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، نکته سنج و نکته دان
ظریفه (مؤنث ظریف)،   ظریف.
ظهیر (در قدیم) پشتیبان، یاور؛ (اَعلام) ظهیر فاریابی: [قرنِ 6 ه…
ظهیره مؤنث ظهیر، پشتیبان، یاور، ظهیرالدین
عابده مؤنث عابد، عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی
عادله (مؤنث عادل) عادل، دادگر (زن)، + (  عادل.
عادیات نام سوره ای در قرآن کریم
عارفه مؤنث عارف، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، دانا، آگاه
عاشیه زن نیکو حال؛ (اَعلام) [7 پیش از هجرت -57 هجری] همسر پیامب…
عاصفه (مؤنث عاصِف). (  عاصِف.
عاصمه (مؤنث عاصِم). ( عاصِم. .
عاطفه عربی محبت و مهربانی، عطوفت
عاقله مؤنث عاقل،دارای عقل و فهم زیاد
عالم (در قدیم) کیهان، پهنهی کرهی زمین و آنچه در آن است، جهان؛ …
عالمه (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه.
عالیه مؤنث عالی،عنوانی احترام آمیز برای زنان، عالی مقام، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام علی النقی(ع)
عامره مؤنث عامر، آباد کننده
عایشه دارای حال نیکو، نام دختر ابوبکر و همسر پیامبر(ص)
عبدالصاحب بندهی صاحب، بنده  ی دارنده و مالک؛ (اَعلام) 1) عبدالصاحب …
عبیر (در قدیم) نوعی ماده  ی خوش  بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعف…
عدیله (مؤنث عدیل)، مثل، مانند، ‌همانند، هم شأن، هم وزن؛ همسر.
عذرا دوشیزه، باکره، بکر، لقب مریم(ع) و لقب فاطمه(س)، نام معشوق وامق
عرفانه (عربی ـ فارسی) (عرفان + ه (نسبت))، منسوب به عرفان. ( عرفان.
عزت عزیز و گرامی بودن، سربلندی و ارجمندی در مقابلِ ذلت؛ احترا…
عزیزه مؤنث عزیز، گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم
عسل مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی
عشرت (عربی، عشیره) خوش گذرانی، کام جویی؛ (در قدیم) هم نشینی، معاشرت.
عصمت معصوم بودن، بیگناهی، پاکدامنی؛ ناموس و عفت زنان؛ (در ق…
عطرین (عربی ـ فارسی) (عطر + ین (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.
عطریه (عطر + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.
عطوفه (مؤنث عَطوف) زنِ مهربان و با عاطفه.
عطیه آنچه از سوی خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود؛…
عظیمه مؤنث عظیم، بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار
عفت حالت خویشتن داریِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آب…
عفیفه مؤنث عفیف، دارای عفت، پرهیزکار، پارسا
عقیق سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و د…
عقیله (مؤنث عقیل)، زن بزرگوار؛ هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس.
علویه (مؤنث علوی)، منسوب به علی؛ آنچه که مرتفع باشد؛ آنچه که…
علیا ویژگی جایی که نسبت به جای دیگر بر بلندی قرار گرفته است، بالا…
علیمه (مؤنث علیم)، ( علیم.
عهدیه (عهد + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به عهد؛ (به مجاز) زن هم ‌…
عواطف عاطفه  ها، احساسات؛ مهربانی  ها، الطاف.
عینا (عربی، عیناء)، زن فراخ چشم، زن زیبا چشم.
غدیره (عربی، غَدیرَه) گیسوی بافته و آویخته.
غزال نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه؛ (د…
غزاله (در قدیم) نوعی آهو برهی ماده؛ (به مجاز) آفتاب، چشمهی آفتا…
غزل (در ادبیات) نوعی شعر، شعر عاشقانه؛ (در موسیقی ایرانی) هر …
غمزه حرکت چشم و ابرو برای برانگیختن توجه دیگری، کرشمه، ناز
فاخته پرنده‌ای از خانوادهی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ (در قدیم) (در موس…
فاخره (مؤنث فاخر)،   فاخر.
فادیا نجات بخش، منجی.
فادی٧ زنِ نجات دهنده، زنِ آزاد کننده.
فاضله (مؤنث فاضل)،   فاضل. و –
فاطره (مؤنث فاطر)، ( فاطر.
فاطمه فاطمه: در لغت و اصطلاح عرب به زنی گفته می شود که فرزند خود را از شیر ب…
فاطمه حورا از نام‌های مرکب،   فاطمه و حورا.
فاطمه زهرا (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پی…
فاطمه زینب از نام های مرکب  ← فاطمه و زینب.
فاطمه سما از نام‌های مرکب،   فاطمه و سما.
فاطمه سیما از نام‌های مرکب،   فاطمه و سیما.
فاطمه عذرا از نام‌های مرکب،   فاطمه و عَذرا.
فاطمه محیا از نام‌های مرکب،   فاطمه و محیا.
فاطمه معصومه از نام‌های مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ فاطمهی بیگناه و پاک.
فاطمه نسا از نام‌های مرکب،   فاطمه و نسا.
فاطیما فاتیما نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فایضه مؤنث فائض
فایضه (فائضه) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن).
فائزه ( مؤنث فائز) زن رستگار؛ +   فائز.
فائقه (مؤنث فائق) عالی، برتر؛ زنی که از حیث جمال بر همگان برتری…
فتانه (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دل‌فریب؛ (در قدیم) (به مجاز)…
فجر نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می  تابد، سپیده  …
فخرالزمان شخص برجسته، گزیده، و مایهی مباهات در زمان خود.
فخرجهان (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا.
فخری (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. ،و …
فخریه (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر،   فخر. ،و –
فرّخ لقا (فارسی ـ عربی) خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛…
فرح شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.
فرح انگیز (عربی ـ فارسی) برانگیزندهی شادی، شادی بخش، مفرح.
فرح دخت (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.
فرح روز (عربی ـ فارسی) آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ (به مجاز) خ…
فرح نسا (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان …
فرح نوش (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، شادمانی و سُرور جاوید؛ (به مجاز) آن …
فرحانه (مؤنث فرحان)،   فرحان.
فرحناز (عربی ـ فارسی) آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ …
فردوس (در عربی فردَوس) (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ (اَعلام) شهرستانی…
فرصت وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ (اَعلام) فرصت شیرا…
فروغ اعظم (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزر…
فریال (کلمه فارسی) فر به معنای شکوه به همراه یال به معنای گردن، دارای ان…
فریدا (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید،   فرید.
فریده (مؤنث فرید)،   فرید.
فصیحه (مؤنث فصیح)، ، فصیح ،،-.
فضه (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ (اَعلام) نام خادم حضرت فاط…
فضیلت برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ارزش و اهمیت؛ (در قدیم…
فضیله (= فضیلت) برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ ارزش و اهمیت، …
فهامه (مؤنث فَهام)،   فَهام.
فهمیده (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، دارای فهم، دانا؛ (در حالت …
فهیمه (مؤنث فهیم)،   فهیم.
فوزیه زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق.
فیروزه (معرب) پیروزه؛ نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا …
فیض محمد از نام‌های مرکب، ( فیض و محمّد.
قدسی (عربی ـ فارسی) (منسوب به قدس)، مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مج…
قدسیه (مؤنث قدسی)، ( قدسی.
قدیره (مؤنث قدیر)
قدیسه مؤنث قدیس
قمر (در نجوم) ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ (اَع…
قمرسیما ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛(به مجاز) زیبارو.
کاظمه (مؤنث کاظم)، ( کاظم.
کامله (مؤنث کامل)، زن کامل؛ (در تصوف) کامل (زن)، ( کامل. ، 2…
کبری (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ (اَعلام) لقب ز…
کتیبه (از عربی، ممالِ کِتابَه) نوشته  ای که بر سطوح سخت مانند سنگ کنده می…
کریمه گران‌بها، ارزشمند؛ صفت هر یک از آیه‌های قرآن؛ (در قدیم…
کعبه مرتفع، جای چهارگوش، مکعب؛ (اعلام) (= بیت‌الله الحرام): بن…
کلثوم پرگوشت رخسار بیترش‌رویی، دارای گونه و چهرهی پر گوشت؛ (به …
کوثر (اَعلام) 1) سورهی صد و هشتم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) (در ا…
کوکب ستاره، گلی زینتی، درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد، یا بنفش
گل نسا [گل = (در قدیم) (به مجاز) صورت زیبا + نسا = زنان]، زیباروی زنان؛…
گلعذار (= گل چهره)، ( گل چهره.
لَنا نصیب و بهره.
لَیِنا (مؤنث الین) نرم تر؛ (به مجاز) مهربان تر، خوشخوتر.
لَیلیا شب؛ (در عربی) لیل؛ [هزاورش LYLYA (در پهلوی) shap (شب)].
لطافت لطیف بودن، نرمی؛ طراوت و زیبایی؛(در قدیم) مهربانی، لطف…
لطیف نرم و خوشایند، ظریف و زیبا؛ ملایم و خوش آهنگ؛ (به مجاز…
لطیفه (عربی، لطیفه) (به مجاز) حکایت یا عبارت کوتاه و خنده  آور که برای شا…
لعبا (مؤنث اَلْعَب)، زیباترین.
لعبت زن زیبا روی و خوش اندام؛ (در قدیم) هر چیز بسیار جالب و شگ…
لعیا (معرب از عبری لیا = لیئه = خسته) خسته؛ (اَعلام) نام زن حضرت یعقو…
لقا (در قدیم) دیدار، ملاقات، چهره‌، صورت؛ (در تصوف) پیدا شدن …
لمیا (عربی، لمیاء) (مؤنث المی)، زن گندمگون لب؛ (اَعلام) نام یکی از زن…
لیالی شبها
لیلا (مؤنث الیل) درازترین و تارترین شب [صفتی برای زنان به لحاظ گی…
لیلی (عربی ـ فارسی) منسوب به لیل، به معنی شبانه، شبانگاه، شبانگاهی؛ (…
لیلیا شب، هم ریشه با
لیمعه (عربی، لَمیَعه) درخشان و روشن.
مَکیه (مؤنث مکی)، مربوط یا متعلق به مکه؛اهل مکه؛ (اَعلام) سو…
مَلَک سیما خوشگل، پریچهر، فرشته روی، زیبا روی.
مَنزلت ارزش و اهمیت؛ (در قدیم) مقام، درجه؛ نظم و انضباط؛ ح…
مَهدا اول شب، پاسی از شب، آرامش شب.
مَیسا (عربی، مَیساء) زنی که با برازندگی و تکبّر راه میرود، متکبر و با تبختر …
مَیسون وزین، با وقار، بردبار، گرانمایه.
مُحَیّا (در قدیم) چهره، صورت.
مُرسا استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن.
مُعزز عزیز ، گرامی؛ بزرگوار و ارجمند (زن).
مُنیراعظم درخشندگی و تابندگی زیاد؛ (به مجاز) بسیار زیبارو.
ماجده مؤنث ماجد، دارای مجد و بزرگی، بزرگوار
ماریه زنِ سفید و براق، بسیار درخشنده؛ (اَعلام) نام همسر قبطی پیامبر اس…
ماه صنم (فارسی ـ عربی) از نام  های مرکب، ، ماه و صنم.
ماه طلعت (فارسی ـ عربی)، ماه سیما، ماه چهره؛ (به مجاز) زیبارو.
ماه منظر آنچه که دارای منظری چون ماه باشد، ماه چهر. + آ ماه چهر.
ماه منیر (فارسی ـ عربی) ماه درخشان و تابان؛ (به مجاز) زیبارو.
ماه نسا ماهِ زنان؛ (به مجاز) زیبا رو در میان زنان، زیبارو.
ماهده (مؤنث ماهِد)، ( ماهِد.
ماهره (مؤنث ماهر)، ع ماهر.
مائده (مؤنث مائد) (درقدیم) خوردنی، طعام؛ سفره‌ای که بر آن غذا م…
مبارک دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خج…
مبارکه (مؤنث مبارک)، ( مبارک.
مبینا (مؤنث مبین)، ( مبین.
مبینه (عربی ـ فارسی) (مبین + ه (پسوند نسبت))، منسوب به مبین، ( مبین.
متانت حالت استواری و سنگینی در رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ …
متینا (مؤنث متین)، ( متین.
متینه مؤنث متین
محبت دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِ…
محبوب دوست داشتنی، مورد محبت
محبوبه نام گیاهی (محبوبهی شب)؛ محبوب (زن)؛ معشوق، معشوقه، محب…
محترم قابل احترام، عزیز و گرامی؛ (در قدیم) دارای حرمت و مقدس.
محجوب با حجب و حیا و مؤدب؛ (در قدیم) در حجاب شده، پوشیده، پنهان…
محجوبه (مؤنث محجوب)، ( محجوب،دارای حجاب (زن).
محدثه مؤنث محدث، گوینده سخن،
محسنه (مؤنث محسن)، (در قدیم) آراسته و زیبا؛زن احسان کننده، زن ن…
محنّا به حَنا خضاب کرده، مخضب به حَنا.
محنا به ضم میم و فتح ح و تشدید نون ، به حنا خضاب کرده
محیا حیات، زندگی.
مدیحه سخنی (معمولاً شعر) که در ستایش کسی گفته‌ یا سروده میشود.
مدینه شهر،نام شهری در عربستان که پایگاه حکومت حضرت محمد ( ص‌) بود
مرجان شادمانی و فرح
مرجانه (عربی، مرجانه) مروارید خُرد؛ یک دانه مروارید خُرد، واحد مرجان به…
مرحمت لطف و مهربانی داشتن، مهربانی، لطف.
مرصع آنچه با جواهر تزئین شده باشد، جواهر نشان؛ (در ادبیات) ویژ…
مرضیه پسندیده، مرضی
مریم (در گیاهی) گل سفید خوشه‌ای خوشبو و دارای عطر با دوام، و نیز گیاهی ع…
مزین تزیین شده، آراسته. [این کلمه چنانچه مُزَیِن /mozayyen/ تلفظ شود…
مستوره (مؤنث مستور) (در قدیم) (به مجاز) مستور، پنهان، پوشیده؛ (د…
مسعوده (مؤنث مسعود) (در قدیم) خجسته، مبارک، + ( مسعود. و –
مشکات از واژه‌های قرآنی؛ (در قدیم) چراغدان؛ ظرف بلورین که در…
مطهّره (مؤنث مطهّر) + + مطهّر.
مطهر پاک و مقدس؛ (در قدیم) منزه.
مطهره مؤنث مطهر، پاک و مقدس،منزه
معصومه معصومه: از معصوم به معنی بی گناه و مصونیت یافته و نگاهداشته شده از گنا…
معظمه (عربی، معظمه) بزرگ داشته شده، بزرگ؛ (اعلام) نویسنده   بانوی تاجی…
معینا (عربی ـ فارسی) (معین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به مُعین، ( مُعین.
مقبوله (مؤنث مَقبول)، مورد قبول، پذیرفته شده؛ دلنشین، دوست داشتن…
مقدسه (مؤنث مقدس)، مقدس، دارای تقدس و پاکی، مبرا از هر آلودگی، پاک…
مقصوده مطلوب و خواسته شده و محبوب و مورد پسند؛ مورد علاقه.
مکرمه (مؤنث مُکَرم)، زن گرامی و عزیز کرده.
مکیه اهل مکه ، مربوط یا متعلق به مکه
ملاحت حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی مینماید، نمکین بودن، با …
ملایم فاقد شدت و تندی؛ (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دی…
ملک جهان (عربی ـ معرب) فرشته جهان؛ (به مجاز) زیباروترین.
ملک ناز (عربی ـ فارسی) موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی؛ ویژگی آن که نا…
ملک نسا پادشاهِ زنان، سَرور زنان؛ فرشته رو و زیبا در میان زنان.
ملوک (جمعِ مِلَک) پادشاهان؛ (اَعلام) 1) دریای ملوک بخشی از اقی…
ملیحه (مؤنث ملیح) (در قدیم) (به مجاز) ملیح، زیبا و خوشایند، دارای …
ملیسا زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما…
ملیکه (در قدیم) (زن) صاحب، (زن) مالک.
ممتاز دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ عالی، خوب، مرغوب؛ مشخص، جد…
منا امیدها، آرزوها، مقاصد.
منال (در قدیم) مال، دارایی، مِلک، ثروت؛ درآمد، مداخل.
منزه به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ مبرا، بری، بی  عیب.
منصوره (مؤنث منصور)، ( منصور و- ؛(اَعلام) شهر بندری، در شمال…
منظر آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود؛ جلوهی ظاهری هر شخ…
منور روشن، درخشان، نورانی؛ (به مجاز) روشن فکر.
منوره (مؤنث مُنور)، ن مُنور.
منیبا (عربی ـ فارسی) (منیب + ا (پسوند نسبت))، منسوب به منیب، ( منیب.
منیر آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن
منیره آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن
مه جنین (فارسی ـ عربی) (به مجاز) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی.
مهدا اول شب ، قسمتی از شب
مهدیا (مهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، دختر هدایت شده.
مهدیه کسی که خداوند رستگاری را و راه راست را برایش تعیین کرد.
مهراعظم (مهر = مهربانی و محبت + اعظم = بزرگ)، مهربانی و محبت بزرگ؛ (به م…
مهرجان (مُعرب از فارسی مهرگان)، ( مهرگان.
مهرنسا (فارسی ـ عربی) (مهر = خورشید + نسا)، خورشید زنان؛ (به مجاز) زیبا…
مهستی (فارسی ـ عربی) (مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی)، ماه خانم، ماه بانو؛ …
مهلا (اسم صوت) آهسته! بی شتاب!.
مهنا در خور، شایسته؛ (در قدیم) گوارا و خوش؛ دور از رنج.
مهنور (مه = ماه + نور) نورِ ماه ؛ (به مجاز) زیبارو.
مهیره زن کدبانو، زن اصیل زاده
مهیلا حرکت آهسته، روان؛ از واژه  های قرآنی (در سوره  ی مزمّل).
موحده (مؤنث موحد)، ( موحد.
مولود آن که به دنیا آمده، زاده شده، فرزند؛ تولد، میلاد؛ (به …
مولوده (مؤنث مولود)، ( مولود.
مونس هم نشین و همراز، همدم.
موهبت (عربی، مَوهَبَه) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می  شود یا او از آن …
مؤمنه (مؤنث مؤمن)، ( مؤمن. و –
میسا زنی که با غرور و تکبر راه می رود
میسان ستاره ای در صورت فلکی جوزا
میلانا مونث میلان ، خواهش ، میل ، آرزو
میمنت سعادت، فرخندگی، مبارکی.
نَظیره (مؤنث نظیر)، همتا، همانند؛ (در ادبیات) شعر یا داستانی که …
نَیراعظم (به مجاز) خورشید؛ (به مجاز) زیبا و تابناک.
ناجیه (مؤنث ناجی)،   ناجی.
نادره شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور میکند؛ (به م…
نادی ندا دهنده، ندا کننده
نادیا (اسم فاعل مؤنث از نادی) زن خوش آواز.
نادیه (مؤنث نادی)، ندا دهنده، ندا کننده.
نارین (عربی ـ فارسی) (نار + ین (پسوند نسبت))، منسوب به نار، آتش؛ (به م…
نارینا (عربی ـ فارسی) (نارین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نارین، ( نارین.
نارینه (نار = انار، آتش + اینه /-ine/ (پسوند نسبت)، منسوب به انار؛ منسو…
ناریه آتشی، آتشین
نازنین رقیه (فارسی ـ عربی) رقیهی دوست داشتنی؛ رقیهی عزیز و گرامی؛ رقیهی ز…
نازنین زهرا (فارسی ـ عربی)، زهرای دوست داشتنی؛ زهرای عزیز و گرامی؛ زهرای …
نازنین زینب (فارسی ـ عربی)، زینبِ دوست داشتنی؛ زینبِ عزیز و گرامی؛ زینبِ …
نازنین فاطمه (فارسی ـ عربی)، فاطمهی دوست داشتنی؛ فاطمهی عزیز و گرامی؛ فاطم…
ناعمه (مؤنث ناعم)، نرم و لطیف؛ مرغزار، باغ.
نائله (مؤنث نائل)، یابنده، بهره‌مند؛ کسی که به مقصود و مطلوب خو…
نبیه شریف، بزرگوار؛ (در قدیم) آگاه، هوشیار.
نجاح رستگاری؛ کامیابی، پیروزی، موفقیت.
نجلا (مؤنث انجل)، زن فراخ چشم، زنی که چشمانی وسیع و زیبا داشته باشد.
نجما (عربی ـ فارسی) (نجم = نام سوره  ی پنجاه و سوم از قرآن کریم، ستاره + ا …
نجمه (مؤنث نجم) (در قدیم) ستاره، اختر، نجم؛ (در گیاهی) نام درخ…
نجمیه (نجم + ایّه /iyye/ (پسوند نسبت))، منسوب به نجم؛ (به مجاز)…
نجوا سخن آهسته؛ صحبت کردن با یکدیگر معمولاً با صدای آهسته به قصد این…
نجیبه مؤنث نجیب، شریف، اصیل،عفیف، پاکدامن
نحله عطیه، بخشش؛ مذهب، دیانت.
ندا صدای بلند، فریاد، بانگ
ندیمه زن یا دختری که معمولاً با ملکه، شاهزاده‌ها، یا زنان بزرگ دیگر ه…
نرجس معرب از فارسی،نرگس، نام همسر امام حسن عسگری(ع) و مادر حضرت مهدی(ع)
نزهت خوشی، شادی؛ پاکی، بیآلایشی؛تفرج؛ (در موسیقی ایرانی)…
نزهت الزمان موجب خوشی و شادمانی اهل زمانه.
نسا (عربی، نساء)؛ (در قدیم) زنان؛ (اَعلام) 1) سورهی چهارم از قرآن کر…
نسیبه دختر با اصل و نسب ، بانوی اصیل ،بانویی که در صدر اسلام در جنگ احد شرکت داشت و به آسیب دیدگان کمک می کرد
نسیم باد ملایم و خنک، باد بسیار آرام؛ (در قدیم) بوی خوش؛ (د…
نسیما (عربی ـ فارسی) (نسیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نسیم، و نسیم.
نسیمه (عربی ـ فارسی) (نسیم + ه (پسوند نسبت))، باد بسیار ملایم؛ (در قدی…
نشاط شادی، خوشی، سرزندگی؛ (در قدیم) میل، عزم، شوق.
نصرت یاری، کمک؛ (در قدیم) پیروزی، فتح.
نصیبه (مؤنث نَصیب)،   نصیب.
نظاره (در قدیم) بیننده، تماشاگر.
نعیما (عربی ـ فارسی) (نعیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نعیم، ن نعیم. ،- …
نعیمه (عربی ـ فارسی) (نعیم + ه (پسوند نسبت)) منسوب به نَعیم، ( نعیم. ،- …
نغمه (در موسیقی) آهنگ یا ملودی؛ آواز، تصنیف یا صوت موسیقیایی ک…
نفیسه (مؤنث نفیس)، گران‌بها، قیمتی؛ (در قدیم) ارجمند و گرامی؛
نقشین (عربی ـ فارسی) (در قدیم) دارای نقش، نقش‌دار.
نهایت پایان، انتها؛ آخرین، بالاترین، بیشترین؛ بالاترین حد چی…
نهضت (در سیاست) جنبش؛ (در قدیم) حرکت، عزیمت.
نوال آنچه بخشیده میشود، عطیه؛ (در قدیم) بخشش و عطا.
نورا (نور+ ا (پسوند نسبت)) نورانی، درخشان؛ (به مجاز) زیبا.
نورالعین نور ِچشم (چشم‌ها)؛ (به مجاز) عزیز و گرامی.
نورالهدی نورِ رستگاری، راستی و پیروزی.
نوران (عربی ـ فارسی) (نور + ان (پسوند نسبت))، منسوب به نور؛ روشن، درخش…
نورانگیز (عربی ـ فارسی) (نور + انگیز = جزء پسین به معنی انگیزنده) نورانگیزند…
نورصبا [نور + صبا = نسیم ملایم و خنک که از شمال میوزد؛ (به مجاز) پیام …
نوریه (نور + ایه/-iyye/ (پسوند نسبت))، منسوب به نور؛ روشن و درخ…
نیّر روشن، منور؛ (در قدیم) ستاره، کوکب.
نیّره روشن، منیر، بسیار درخشان.
نیره روشن، منور
هادیه (مؤنث هادی)،   هادی. 1-
هانیا مؤنث هانی- مادر مهربان و دلسوز
هانیه هانیه کنیه حضرت فاطمه (س) به معنی :کسی که تمامی وسایل آرامش و آسایش شوهر خود را فراهم میکند
هایده توبه کننده، به حق بازگردنده
هجرت از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن و در آنجا ساکن شدن؛ 2…
هدی (در قدیم) هدایت کردن، هدایت، راهنمایی؛ رسیدن به حق و حقیق…
هدیه آنچه به مناسبتی یا به رسم یادگار به نشانهی محبت به کسی داده …
هدیه زهرا از نام‌های مرکب، ا هدیه و زهرا.
هلما معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
هنا شادمانی و خوشبختی.
هنیا به فتح ه ، گوارا باد ، نوش باد
هیام دوست داشتن، ویژگی یا حالت کسی که از فرط عشق و غیرعشق شوریده است…
هیفا (مؤنث اهیف) زن کمر باریک (باریک میان).
واحده (مؤنث واحد)، ، واحد 1-.
واله عاشق بی قرار، شیفته و مفتون؛ حیران، سرگشته، مبهوت؛ (در…
والیه (مؤنث والی) (در قدیم) حاکم و پادشاه و سلطان (زن).
وانیا ملایم، آهسته (نسیم).
وجیه زیبا، خوشگل، وجیهه؛ دارای قدر و منزلت و محبوبیت نزد مردم.
وجیهه زیبا، خوشگل،دارای قدر و منزلت نزد مردم
وحیده مؤنث وحید، یگانه، یکتا، بی نظیر
ورشان قمری، پرنده ای که به فارسی آن را مرغ الاهی می گویند، کبوتر صحرایی
وسیم دارای نشان زیبایی، زیبا
وسیمه مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا
یُمنا (عربی، یُمنی) (در قدیم) راست، سمت راست، در مقابلِ یُسری؛ مبارک، …
یاسمن زهرا (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، یاسمن و زهرا.
یسرا آسان، فراخی، به آسانی، به سهولت؛ (در قدیم) چپ، طرف چپ در …
یسری مایه گشایش و آسانی ، دختر خوش قدم
یمنا بانوی با برکت
[/rayfa_table] [ type=”green”]توجه داشته باشید این فهرست همواره در حال ویرایش و تکمیل است بنابراین در پایین هر یک از صفحات مربوط به نامها در صورتی که نام دخترانه عربی مدنظر شما هست که در لیست آورده نشده است لطفا در بخش نظرات آن را بنویسید تا در اسرع وقت نام مورد نظر همراه با معنا و توضیحات آن به لیست اسامی دخترانه عربی اضافه گردد و به تکمیل کاملترین فهرست نامهای اقوام ایرانی یاری نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا