زندگینامه بزرگان دینمذهبی

زندگینامه آیت الله سید رضا بهاءالدینی

5/5 - (1 امتیاز)

زندگینامه آیت الله بهاءالدینی 

 

زندگینامه بهاءالدینی
زندگینامه بهاءالدینی

آیت الله سید رضا بها الدینی یکی از مفسران زمان خود بود از کودکی وارد حوزه علمیه شده بود .اجداد ایشان از کلیداران حرم حضرت معصومه بودند .ایشان با قران انس و الفت فراوان داشتند .

 

ولادت بهاءالدینی 

سید رضا بهاءالدینی در نهم فروردین ۱۲۸۷ش در قم به دنیا آمد. پدرش سید صفی الدّین خادم حرم حضرت معصومه(س) بود و در درس شیخ عبدالکریم حائری یزدی و شیخ ابوالقاسم کبیر قمی شرکت کرده بود.

بهاءالدّینی به تشویق پدر، از کودکی به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه قم پرداخت و دروس سطح را نزد میرزا محمد علی ادیب تهرانی، میرزا محمد همدانی، آخوند ملا علی همدانی (متوفی ۱۳۵۷ ش) و سید صدرالدین صدر (متوفی ۱۳۷۳) حاضر شد

 

 تحصیلات ابتدایی و فراگیری دروس حوزه بهاءالدینی 

حضرت آیت الله العظمی‌بهاءالدینی از همان آغاز دوران کودکی، خردی موهوب و ورزیده داشت و از هوش سرشار و فوق العاده‌ای نیز برخوردار بود، به طوری که در سه یا چهار سالگی به مکتب رفت و خواندن و نوشتن، قرائت و تجوید را آموخت، و در شش سالگی با ورود به حوزه علمیه قم، و به تحصیل علوم دینی روی آورد.

او از بدو ورود به حوزه، مورد عنایت خاص و محبت ویژه بزرگانی همچون مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی‌(کبیر)، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی بود‌ند و از محضر پرفیض این عالمان وارسته و مفاخر حوزه بهره‌ها برد‌.

یکی از فضلای حوزه می‌گوید:

آیت الله بهاء الدینی از همان کودکی مورد توجه خاص شیخ ابوالقاسم کبیر بوده است؛ کراراً ایشان می‌فرمود: «از همان شش سالگی، بسیاری از بزرگان برای ما زحمت کشیدند و به ما التفات داشتند». حاج شیخ محمد‌تقی بافقی هم توجه زیادی به ایشان داشتند و بسیاری از مسائلی را که با دیگران مطرح نمی‌کردند، از ایشان دریغ نمی‌کردند. این، به سبب اطمینانی بود که به شخص ایشان داشتند.

فرزند  بهاءالدینی ایشان در این‌باره می‌گوید:

آقا نقل می‌کردند: «من هفت ساله بودم که در مجالس علمای بزرگ، مثل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت می‌کردم. وقتی وارد می‌شدم، مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی‌برمی‌خواست و مرا کنار خود می‌نشاند

 

شوق به درس بهاءالدینی 

در کتاب آیت بصیرت از قول ایشان چنین نقل شده :
« چنان عشق و علاقه ای به تحصیل داشتم، که زندگی ام کتاب بود و همنشینم درس و بحث و مطالعه.
با هیچ جلسه ای و برنامه ای به اندازه مجلس درس انس نداشتم، به طوری که در سن نوجوانی حدود شانزده ساعت کار درسی می کردم. به کارهای فکری شوق بسیار داشتم، به طوری که لحظه ای نمی آسودم و همیشه فکرم مشغول بود.
در هر فرصتی و با هر پیشامد و حادثه ای وقت را غنیمت می شمردم و تلاش بیشتری می کردم. همه کتابهایی که می خواندم به همین شیوه بود.
علاوه بر کتابهای درسی حوزه و مطالعه آنها، وقت بسیاری جهت مطالعه کتابهای دیگری که برای طلبه مفید و لازم بود، صرف می کردم. علاقه و پشتکار در راه مطالعه کتابهای درسی و تسلط بر آنها بدان حد بود که برخی افراد تقاضای درس می کردند و بنده هم قبول می کردم، و این در حالی بود که چند روزی بیشتر از اتمام آن کتاب نگذشته بود.
از آنجا که احساس می کردم مجهولاتم و نقاط ابهام درس، در تدریس حل می شود، علاقه عجیبی به تدریس داشتم.
شبهای تابستان برای استراحت به پشت بام مدرسه فیضیه می رفتیم. در آن جا از ستارگان و علم نجوم چیزهایی فرا گرفتیم. گاهی که ساعتم خراب می شد آن را باز می کردم و با نگاه به دستگاه آن، آن قدر فکر می کردم تا عیب آن را پیدا کنم. »
دیگر خصوصیت ایشان، این است که به کارهای هنری علاقه وافر داشته، با هنر معماری، آشنایی دیرینه دارند.

 

استادان بهاءالدینی 

حضرت آیت الله بهاءالدینی، مقدمات را نخست نزد پدر گرانقدرش و پس از آن، جامع المقدمات . سیوطی و مغنی را از محضر استادان آن زمان،‌ مرحوم آقا شیخ ولی الله عامره‌ای و آقا میرزا علی ادیب با شور و شوق فراوان فرا گرفت و به دنبال آن، در دروس سطح از محضر استادان بزرگ و عالمان گرانقدر، مرحوم آخوند میرزا محمد همدانی و آخوند ملا علی همدانی استفاده برد.

آیت الله بهاءالدینی پس از اتمام سطح و تکمیل و تحکیم مبانی علمی، ‌به منظور فراگیری دروس خارج، در محضر علمای بزرگ و محققان نامدار شیعه، فقهای عظام، حاج شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجت کوه‌کمره‌ای و حاج آقا حسین بروجردی حضور یافت و از خرمن علوم و اطلاعات عمیق آنان خوشه‌چینی کرد؛ با شور و شوقی وصف‌ناپذیر و اراده‌ای استوار به تحقیق و مطالعه و تدریس پرداخت و سرانجام، به درجه اجتهاد نائل آمد.

آیت الله بهاءالدینی، این عالم روشن ضمیر، در نوجوانی اخلاق عملی را نیز از مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی‌آموخته و تحت اشراف او پرورش یافتند. وی کلام را در محضر استاد بزرگوار، مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکمی‌یزدی تلمذ کرد و در درس اسفار شیخ بزرگوار مرحوم شاه آبادی نیز شرکت می‌نمود.

آیت الله بهاءالدینی در این باره چنین می‌فرماید:

زمانی که به درس اسفار مرحوم شاه آبادی می‌رفتم،‌ امام خمینی(ره) را می‌دیدم که از اتاق پشتی خارج می‌شود، مرحوم شاه آبادی به او فصوص درس می‌داد . مباحثه ما اسفار بود. البته من مدت کوتاهی رفتم؛ نمی‌دانم چطور بود که به فلسفه خیلی علاقه نداشتم. ما در فقه و اصول بسیار اهتمام داشتیم.

شایان ذکر است که فقیه اهل بیت، حضرت آیت الله بهاءالدینی با اوتاد زمان؛‌ یعنی فقهای بزرگوار، آیت الله العظمی‌حاج سید احمد زنجانی و آیت الله العظمی‌میرزا ابوالفضل زاهدی نیز مباحثه و تبادل علمی ‌داشته است.

 

شهرت اخلاقی و عرفانی بهاءالدینی 

بیشترین شهرت آیت اللّه بهاءالدینی، بحث‌ها و درس‌های اخلاق عمومی یا خصوصی وی بود که تا روزهای آخر حیاتش ادامه داشت. او هیچ‌گاه در درس رسمی اخلاق شرکت نکرده بود و بیشتر، از رفتار و منش استادان خود، به ویژه شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، بهره‌های اخلاقی برده بود.او همواره در تهذیب اخلاق و ارائه دستورالعمل معنوی به شاگردان خود می‌کوشید.

وی در حوزه علمیه قم، به معلم اخلاق و عرفان مشهور بود و حتی پاره‌ای کرامات، به او نسبت داده شده است؛ تا آنجا که در اسفند ۱۳۷۵ش، سمیناری با عنوان «حوزه و تهذیب اخلاق» برای تجلیل از او در قم برگزار شد.

 

شاگردان بهاءالدینی 

برخی شاگردان دورهٔ سطح وی عبارتند از: مرتضی مطهری، احمد جنتی، علی مشکینی، احمد آذری قمی، محمد فاضل لنکرانی، حسینعلی منتظری، سید مصطفی خمینی و فرزندان حضرات آیات سید صدرالدین صدر، محمد تقی خوانساری، سید محمدتقی غضنفری، سید محمد حجت کوه کمری، ابوالقاسم قمی و حاج شیخ عباس قمی.

شاگردان درس خارج او عبارتند از: سید محمدهاشم غضنفری خوانساری فرزند میرزا سید محمدتقی غضنفری، حیدری کاشانی، معزی، حجتی یزدی، امجد، برادران احمدی یزدی، حسینی کاشانی، نصیری

 

ازدواج و فرزندان بهاءالدینی 

آیت الله بهاءالدینی می فرمودند:
« خیلی زود ازدواج کردیم. در سن هفده سالگی بودیم که ازدواج کردیم. ازدواج من وضع عجیبی داشت.
مادر ما به ما پیله کرد برای ازدواج، گفتم: اگر مجلسی هم فراهم کنی و من نیایم که ازدواجی نمی شود.
مادرم وقتی دید حرف من جدی است متوسل به پدرم شد و خودش مأیوس شد. من می خواستم تا سن 35، 36 سالگی ازدواج نکنم، بلکه بروم نجف و تحصیلات را ادامه بدهم.
پدر ما که هشتاد سال سن داشت، آمد مدرسه فیضیه، در حجره و به ما گفت: تو به ما اجازه می دهی که خانه فلانی برویم و با این تعبیر که اجازه می دهی به خانه فلانی برویم، دهان ما را بست و ما را کوبید.
او اهل تأدب نبود. حالا چطور بود یک چنین تأدبی کرد، نمی دانم. ما سکوت کردیم و ازدواج کردیم.
مثل اینکه پدر و مادرمان به ازدواج ما اهتمام داشتند. البته من با پاکی هم رشد کردم، چنانچه حاج آقا حمید ما با اینکه در بازار دکان داشت و خیلی با بانوان سر و کار داشت، پاک بود.
آقا عبدالله هم همینجور یک پاکی اساسی دارند. حالا این پاکی ها از کجا سر منشأ گرفته است نمی دانم. »
آقای حیدری کاشانی در مورد فرزندان ایشان نقل می کند:
آیت الله بهاء الدینی (قدس سره) دو پسر و هشت دختر داشت. پسر بزرگ ایشان مرحوم مغفور حاج آقا حمید بهاء الدینی بود. او مردی وارسته و اهل حال بود. این فرزند بافضیلت به پدر بزرگوارش عشق می ورزید. در هجدهم ماه شعبان سال 1400 هـ.ق از دنیا رفت و در باغ بهشت علی بن جعفر دفن شد.
حقیر در همه مجالس ختم ایشان حالات آقا را نظاره گر بودم. هیچ تغییری در او نمی دیدم .
گرفتگی ظاهری در چهره نبود و خیلی عادی به نظر می رسید. پس از مدتی که از فوت آن فرزند بافضیلت گذشت. روزی آقا به حقیر فرمود:
« ما برای آقا حمید خیلی ناراحت بودیم. شبی مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند مرحوم امام (ره) آمد و به ما گفت تو که نباید برای این چیزها ناراحت باشی. چرا ناراحتی؟ وضع ما عوض شد. »
آقا نفرمودند این در عالم رویا بوده یا مکاشفه؛ چون فرزند امام از دنیا رفته بود و حیات برزخی خود را سالها قبل از فوت حاج آقا حمید آغاز کرده بود.
مرحوم حاج آقا حمید بعد از فوت هم، عشق و ارتباط با پدر بزرگوارش را قطع نکرد و به فرموده آقا:
« او گاهی شبها برای دیدن ما می آید. »

 

مسافرت به عتبات عالیات بهاءالدینی 

حضرت آیت الله بهاءالدینی (تقریباً) در نوزده سالگی به منظور زیارت ائمه هدی علیهم السلام به عتبات مشرف شد و در مدت اقامت خود در نجف، در درس فقهای گرانمایه، از جمله مرحوم میرزای نائینی و مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، شرکت می‌کرد. سید از او می‌خواهد که در حوزه نجف بماند؛‌ولی چون سفر وی زیارتی بود و از طرفی هم در اوایل ازدواجش صورت گرفته بود، به ایران باز می‌گردد تا برای امتثال امر سید، مقدمات سفر تحصیلی به نجف را فراهم کند؛ ولی مشکلاتی پیش می‌آید و موفق نمی‌شود.

 پایداری و استقامت در تحصیل و تدریس

آنچه در شرح احوال عالمان راستین و اندیشمندان فرزانه گفتنی است، کوشایی و جدیت فوق العاده در راه تحصیل علم و فضیلت است.

این شور و شوق و جدیت در تحصیل علم و تحقیق و تدریس، در زندگی حضرت آیت الله بهاءالدینی به خوبی مشهود است. یکی از شاگردان می‌گوید:

آقا می‌فرمود: «یک سال تمام از مدرسه فیضیه بیرون نیامدم. مادرم می‌آمد در مدرسه و از دور مرا نگاه می‌کرد و باز می‌گشت. اشتغالات ما به حدی بود که فرصت نمی‌کردیم به منزل سری بزنیم».

یکی دیگر از شاگردان استاد چنین می‌گوید:

ما حدود چندین سال، درس‌هایی پیش از اذان صبح و حوالی وقت اذان از او فرا گرفتیم. هنگامی‌که به محضرش می‌رفتیم سماور زغالی و چای نیز آماده بود. حدود اذان، چای می‌خورد و اول اذان صبح نماز می‌خواند. گاه یکی دوتا از درس‌هایش که قبل از اذان تمام می‌شد، منتظر می‌ماند تا وقت اذان صبح بشود و نماز بخواند.

در این زمینه خود حضرت آیت الله بهاءالدینی، چنین می‌فرماید:

برای آمدن به مدرسه فیضیه، من همیشه از حدود منزل امام می‌گذشتم؛ چون در راه مشغول مطالعه بودم و اگر از طریق کوچه‌ها می‌رفتم، با اشخاصی برخورد می‌کردم و ناچار به سلام و علیک می‌شدم، لذا مطالعاتم مخدوش می‌شد. معمولاًً از پشت باغات اطراف شهر عبور می‌کردم، تا کسی به من برنخورد و بتوانم به مطالعه خود بپردازم. در آن زمان، دروس سطح، مانند رسائل را تدریس می‌کردم. برای تدریس هم همیشه دو سه تا مطالعه جلو بودم، تا اگر یک شب مثلاً مانعی پیش آمد و نتوانستم مطالعه کنم، درس صبح ما تعطیل نشود و بتوانم از مطالعه ذخیره استفاده و تدریس بکنم.6

فرزند آن بزرگوار می‌گوید:

آیت الله بهاءالدینی می‌فرمود: «من طوری از منزل حرکت می‌کردم که اول اذان در فیضیه بودم (آن هم در تمام سال، در برف و باران، با نبود چراغ و با وجود کوچه‌های گلی) و تا اول آفتاب دو جلسه تدریس داشتم . روزهایی بود که ما چهارده درس و تدریس و مباحثه داشتیم».

 

 روش تدریس بهاءالدینی 

عالم جلیل القدر، حضرت آیت الله بهاءالدینی با تدریس مستمر و مداوم و با به کارگیری روشی خاص، شاگردان مبرز و اندیشور را تربیت کرده است که بسیاری از آنان امروز، مایه مباهات حوزه‌های علمیه و از خدمتگزاران صدیق نظام مقدس جمهوری اسلامی‌هستند . در خصوص شیوه تدریس او، به بیانات دو تن از شاگردانش اشاره می‌کنیم:

آیت الله بهاءالدینی در جاهای مختلف تدریس داشت و از یک ساعت قبل از اذان صبح مشغول بود، سپس نماز صبح را می‌خواند و تا شب، مشغول درس و بحث می‌شد . بسیاری از بزرگان امروز از شاگردان او هستند . وی به تفکر زیاد، بیشتر از نقل اقوال و بحث در اقوال اهمیت می‌داد. باید گفت اهل تتبع نبود، بلکه اهل تفکر بود. بیان روشنی داشت و به شاگردان خود بینش می‌داد.

آیت الله بهاء الدینی در پرورش اشخاص علمی‌و شاگردان خود، به گونه‌ای تدریس می‌کرد و آنان را پرورش می‌داد که طی یک تا دو سال، اگر نزد او تحصیل می‌کرد، رشته اصلی فقه، دستگیرش می‌شد و همین امر، سبب می‌شد به مرحله اجتهاد برسد؛ نه این‌که تنها به فروعات بپردازد و وقت خود را هدر بدهد.

نکته دقیق و شایان اهمیت این‌که آیت الله بهاءالدینی علاوه بر تدریس عمومی،‌ یک تقریر دومی خصوصی برای شاگردان ویژه خود، نظیر شهید مطهری(ره) داشت.

 

تدریس بهاءالدینی 

از بررسی دوران تحصیلی ایشان مقام و موقعیت علمی ایشان به دست می آید. همان طوری که قبلا خاطر نشان شد، ایشان می فرمود:
« از سنین چهارده سالگی ما شروع به تدریس کردیم و هر کتابی را می خواندیم تدریس می کردیم.
وقتی بود که در تمام مدارس قم تدریس داشتیم و روزی چهارده درس و مباحثه اداره می کردیم و تسلط ما بر کتابهای درسی این چنین بود که برای عده ای رسائل می گفتیم و اگر دقت نظر بعضی نبود ما درس را بی مطالعه می گفتیم، این قدر حضور ذهن داشتیم و مسلط بودیم، ولی دقت نظر آقایانی ما را وادار به مطالعه می کرد. »
می فرمودند:
« از همان اوائل هر چه را می خواندیم تدریس می کردیم، مثلاً زمانی که آقای مطهری و دیگران پیش ما درس می خواندند خیلی سال است.
قبلش نیز ما تدریس داشتیم. مجموعاً هفتاد سال تدریس داشتیم. به آقای مطهری و منتظری و صدر (امام موسی صدر) رسائل درس می دادیم و آقایانی از حوزه، قدری قوانین پیش ما خواندند. »
آقای کاشانی می گوید:
پرسیدم تدریس فقه و اصول شما پنجاه سال بوده ؟
فرمود: « حسابش را نکرده ام» ، این سؤال را در وقتی از ایشان داشتم که سن مبارک ایشان هشتاد و نه سال بود و آقا از سنین چهارده سالگی تدریس داشتند و قریب به بیست سالگی درس مرحوم آیت الله العظمی مؤسس می رفتند، تحقیقاً بیش از پنجاه سال فقه و اصول فرمودند و با ادبیات می شود هفتاد سال تدریس.
آقای حیدری کاشانی نقل می کنند :
« در این سالهای اخیر که توفیق تشرف به محضرشان و درس خارج فقه ایشان را داشتم، مجلس درس ایشان آغاز و انجام آن به این صورت بود، که یکی از آقایان فرعی را می خواند یا حدیثی از امامان شیعه قرائت می کرد. ایشان در همان مجلس قدری فکر می کرد، و بحث را شروع می فرمود و همه شقوق و جوانب آن فرع را بیان می کرد، که باعث اعجاب دوستان اهل فضل می شد، بدون مراجعه به کتاب و مطالعه قبلی. در بحث قضا که مدتی در محضرشان بودم. آقایان حدیثی را از وسائل الشیعه شیخ حرعاملی می خواندند.
ایشان روی آن فکر می کرد و روز دیگر عنوان می فرمود و در اطرافش به تحقیق می پرداخت و گویا دروس خارج قبلی ایشان هم به این صورت بوده است از قراری که بعضی از شاگردان دوره های قبل ایشان می گفتند. »

 

آثار بهاءالدینی 

هیچ یک از نوشته‌های پراکنده‌ای که وی درباره نهج البلاغه، تفسیر قرآن و تقریرات فقهی برخی استادانش نگاشته، منتشر نشده است. اما بخشی از درس های اخلاقی و برخی مصاحبه‌های او، در دو کتاب «سلوک معنوی» و «نردبان آسمان: مجموعه‌ای از درس‌های اخلاق فقیه وارسته و عارف فرزانه، حضرت آیه‌الله بهاءالدینی» به چاپ رسیده است.

برخی از ویژگی‌های مهم اخلاقی و تربیتی

 تفــکر

اکثر اوقات شب و روزِ ایشان به تفکر می‌‌گذشت. حتی سحر‌ها- بعد از این‌که نماز شب می‌خواند- به تفکر می‌پرداخت. می‌فرمود: «من روی یک جمله صحیفه سجادیه چندین سال فکر کردم» و کراراً می‌فرمود: «همین فکر کردن، دریچه‌هایی را روی انسان باز می‌کند؛ ولی طول می‌کشد».

 بی‌تکلفی

یکی از شاگردان نقل می‌کند:

گاهی که با او از محلی عبور می‌کردیم، اگر مکانی مناسبی همچون سایه یک دیوار یافت می‌شد، آقا می‌فرمود: «همین جا قدری بنشینیم و استراحت کنیم» عرض می‌کردم: «آقا اینجا مناسب شأن شما نیست، مردم در رفت و آمدند». آقا می‌فرمود: «این حرف‌ها چیست؟! همین‌جا خوب است. اگر ما بخواهیم این مسائل را مراعات کنیم و این‌گونه ملاحظات داشته باشیم، اگر چیزی هم داشته باشیم، از ما می‌گیرند».

 بندگی خدا

مرحوم آیت الله بهاء الدینی می‌فرمود:

درس رسائل می‌گفتم و شاگردان زیادی داشتم یک روز که آمدم پشت در، نگاه کردم دیدم جمعیت شاگردان زیاد است؛ خیلی خوشم آمد. همان‌جا تصمیم گرفتم درسی را که هوای نفس در آن است، تعطیل کنم؛ لذا درس را به خانه منتقل کردم و عده‌ای از شاگردان می‌آمدند خانه.

وی در جواب این سؤال که: چه کنیم تا بتوانیم از معارف الهی بهره‌برداری کنیم، می‌فرمود: «باید بنده خدا باشی، بنده هوا و هوس نباشی. حضرت به مالک می‌فرماید فَاَملِک هَواکَ تو مالک هوا باش، نه هوا مالک تو. ما هوا مالکمان هست؛ هر کجا که هوا باشد، ما را می‌کشاند؛ در حالی که باید هوا در اختیار شما باشد

 

درگذشت بهاءالدینی 

وی در بیست و هشتم تیرماه سال ۱۳۷۶ هجری شمسی در شهر قم درگذشت و در حرم فاطمه معصومه و در کنار قبر استادش عبدالکریم حائری یزدی به خاک سپرده شد.

 

منبع :بیتوته

گردآوری :نماگرد

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا