عکس پروفایل پاییزی خاص و شیک به همراه جدیدترین عکس نوشته های پاییزی
دستهای تو
صبحی روشناند
صبح جمعهی پاییز
که زیر ملافهی سردی به موسیقی دوری گوش میکنم.
مجموعه ای خاص و شیک از عکس پروفایل پاییزی را قراردادیم.تمامی عکس ها بابهترین کیفیت ممکن مخصوص افرادی که به دنبال عکس خاص و خفن برای پروفایل خود هستند . تمامی عکس ها با بهترین کیفیت ممکن گلچین شده و مخصوص افرادی که به دنبال عکس خاص و شیک برای پروفایل خود هستد.
دستهای تو
صبحی روشناند
صبح جمعهی پاییز
که زیر ملافهی سردی به موسیقی دوری گوش میکنم.
چشم های تو …
بلوط زاران “بورصه” اند در پاییز
برگ های درختانند بعد از باران تابستان
و “استانبول” اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ
آدم ها گاهی خاکستری اند
نه بودنشان آرامت می کند و نه رفتنشان!
گاهی چنان با عشق می آیند
که هُرم نگاهشان
و عطر حرف هایشان
روحت را می نوازد
و گاهی چنان بی مِهرند
که تو می مانی
پنجره ای رو به پاییز،
بغضی تلخ،
و سکوت و سکوت و سکوت….
پیچک های سبز دلم
ناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اند
و در نارنجی پیراهنش رنگ باخته اند
در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشهای سبز …
سبزی شیشهها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود.
از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست.
پاییز از چشمان من شروع شد
از برگ ریزان دلم
از نارنجیِ سکوتم
که مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشید
پاییز
نگاه خشکیده ی من بود
بر تنِ خسته ی کوچه
و عشق نافرجامی
که داشت کم کم غروب می کرد …
مهربانم مهر به آخر رسید!
اولین باد پاییزی نبودی..
یعنی نمیخواهی اولین
بارش آبان را اینجا باشی!؟
فراموشت کرده ام
و حالا
همه چیز عادی شده
باران که می بارد
پنجره را می بندم
دیگر یادم نیست
غروب جمعه
چه ساعتی بود !
پاییز را
تنها از روی تقویم می شناسم !
فراموشت کرده ام
اما …
گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن
تنگ می شود
چقدر صدای آمدنِ پاییز
شبیه صدای قدم های تو بود
ملتهب، مرموز، دوست داشتنی…
وقتی میایستی، زمین نمیچرخد
جهان بنبست میشود
وَ هیچ کس به کارش نمیرسد
راه رفتنَت،
بیراهه را راه میکند وُ
قدم زدنَت، پاییز را ناز
من یک پنج شنبه
در دل آذر
در میانه ی پاییز
در اوج تقویم
جا مانده ام!
لب های من
بی قرار فصل هایی ست که تو
بهانه ی شادی هایش هستی
نمی خواهم به کسی توضیحی بدهم
فقط می خواهم که تمام پاییز امسال را در آغوش تو باشم
بعضی چیز ها را نمی شود به مردم فهماند.
وقتی درخت
در راستای معنی و میلاد
بر شاخه های لخت
پیراهن بلند بهاری دوخت
با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه
اما دریغ
چشمم چه تلخ تلخ، پاییز را دوباره تماشا کرد
و دیگر جوان نمی شوم
روز باشد یا شب؟
بهار باشد یا پاییز؟
قصه این است که در گذر همه ی فصل ها
من، دلم فقط تو را می خواهد.
برایت
دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
مثل کلاغ های دم غروب
هیچ جا نیستم
فقط گاهی
یکی از پرهایم می افتد.
عاشق پاییز بودم
اکنون برای زمستان جان می دهم
آخر عزیز دلم
تو خودت را
در لباس های زمستانی ات دیده ای؟!
پاییز که می شود
حرف شال را نمی زنی
تا خیال بافی ام
گردن تو باشد
شانزلیزه را
به رفت و آمد گرفته ای
و دامنت
بندری به خورد کافه ها می دهد
با ویولنسلهای بازنشسته
یا لهجه ای که از خرخره بوی غربت می دهد
سرما را بهانه می کنم
که سرم
شانه های دموکراتت را
ییلاق قشلاق کند.
آرام می آیم
و از گوشه ی لب هایت
برگ های پاییز را جارو می کنم
من گذر فصل ها را
از خطوط صورت تو می فهمم.
می خواستم
بهار به خانه ات بیاورم
و دیگر قانع نباشی
به گل های چسبیده به فرش
می خواستم
بهار به پیرهنت بیاورم
و از آنجا سفر کنم
به سرزمین های کشف نشده
اما هر دری باز کردم
پاییز در بادهایش از راه رسید
روی هر پنجره ای دست گذاشتم
زمستان
آخرین تصویر در حافظه اش بود
چهقدر میتوانستیم بیدار باشیم
یک شب پاییزی، که بادهای پاییزی
همهی برگهای درختان را بر زمین ریختند
به زیر برگها رفتیم
و برای همیشه خوابیدیم.
مرا برای روز مبادا کنار بگذار!
مثل مسافرخانه ای متروکه ام
در جاده ای سوت و کور
یک روز
خسته از راه می رسی و
جز آغوش من
برایت پناهی نیست.
تو را در کوهستان به خاطر می آورم
به هنگام در به دریِ باد
وقتی پلی را از جا می کند
در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست
و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است.
تو را به هنگام باریدن باران
-حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند–
تو را در مه
وقتی که به رود نزدیک می شود
چون پیغامی خونین به خاطر می آورم
و سنگها
سعی می کنند خونت را پنهان کنند
چه کِیفِ خوبی دارد
کنارِ تو پاییز را ریختن
کنارِ تو برگ را نوشتن
کنارِ تو خوب بودن،
خوبی کردن
چهکیفِ خوبی دارد
کنارِ تو برف را، آدم برفی را
وَ بهار وُ هرچه خوب را،
دوست داشتن !
فصلی در راه است
با اشک هایی که
هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده
خشک می شوند!
و عشق
پنهانی ترین
رازِ پاییز است.
پاییز آمد و
من ساختن لحظات ناب را بدون تو حرام کرده ام
عاشقت شدم که وقتی پاییز شد
و هر کسی رفت توی لاک خودش
کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد
عاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی
که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها
عاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند
و آدم ها من و تو را با هم ورق بزنند
آن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم
دلم خواست عاشقت شوم
تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم.
چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست
شبیه کسی که بود، رفت
کسی که دیگر نیست.
چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!
چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست، افتاد، شکست…
چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است
نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست…
برایl مشاهده بیشتر عکس های پروفایل عاشقانه دخترانه وپسرانه وعکس های جذاب وعکس های رمانتیک وعکس های شاعرانه میتوانید به بخش سرگرمی سری بزنید.
شما میتوانید درصورت پیدانکردن عکس اختصاصی خودمیتوانید دربخش نظرات مشخصات عکس موردعلاقه خود را به سایت نماگرد ارسال کنید تادر اسرع وقت برایتان ارسال شود.
گردآوری و تنظیم :سایت نماگرد