معنی اسم زال

4.4/5 - (7 امتیاز)

[ type=”blue”]اسم زال از نام های زیبا و اصیل پسرانه کردی است که به معنی حکمران و چیره است. برای خواندن مطالب بیشتر درباره معنی و ریشه این اسم توجه شما عزیزان را به ادامه مطلب جلب می نماییم

اسم زال از نام های زیبا و اصیل پسرانه کردی است که به معنی حکمران و چیره است

معنی اسم زال در لغتنامه دهخدا

پیر فرتوت سفیدموی. و اکثر بر زن پیر اطلاق کنند.فرتوت و پیر سخت هرم بود.
زن پیر فرتوت سفیدموی و مرد پیر. در کتب لغت فارسی و در تتبع کتب پهلوی معلوم شده است که زال و زار و زروان و زرفان و زرهان و زرهون و زربان و زرمان همه از یک ریشه و بمعنی پیر و صاحب موی سپید است و در این معنی فرهنگ های فارسی هم اگرچه معانی مجازی را غالباً اصل گرفته اند لیکن معلوم میدارد که ریشه لغت در استعمالات بعد از اسلام تا اندازه ای محفوظ بوده است و زال راچون موی سپید بوده است زال گفته اند؛ یعنی پیر و سپیدموی.
مجازا، به معنی کهن و قدیم و بدین معنی گاه صفت دهر یا دنیا یا روزگار و گاه کنایت از آن آمده است
پدر رستم است چون او سفیدموی بوجود آمد به این نام خوانند.
زال.درهم زال ؛ منصب و قیل ناقص. درم ناقص و کم وزن.
زال.دهی است از دهستان پرزندات بخش زنوز شهرسان مرند.

معنی زال به فارسی

پسر سام و پدر رستم جهان پهلوان ایرانی.
پیرفرتوت، پیرسفیدموی، مردبسیارپیر، زن پیر
۱ – پیر سفید موی ۲ – شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد . ۳ – حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد ( مانند خرگوش راسو ) .
یا زال بد افعال ( بد فعال ) دنیا عالم . یا زال سر سفید سیه دل ۱ – دنیا. ۲ – شخص بی مهر و شفقت . یا زال سفید رو دنیا جهان . یا زال عقیم دنیا جهان . یا زال گوز ( گوژ ) پشت آسمان فلک . یا زال مستحاضه دنیا جهان . یا زال مو سیه ( سیاه ) ۱ – دنیا جهان . ۲ – چنگ ( ساز معروف ).
دهی است از دهستان پرزندات بخش زنوز شهرستان مرند
[albino] [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که رنگ سبز خود را به طور کامل از دست داده است
[ گویش مازنی ] /zaal/ از توابع بابل کنار بابل & نام مرتعی در پرتاس و ولوپی شهرستان سوادکوه.
زال ابرو: آسمان به اعتبار هلال ( ماه یکشبه )، کنایه از آسمان است یا کنایه از دنیا.
زال بد افعال :کنایه از دنیا و عالم باشد.
زال رعنا: بمعنی زال بد افعال که کنایه از دنیای نا پایدار باشد.
:زال زر: پسر سام و پدر رستم جهان پهلوان ایرانی.نام پدر رستم است.
زال سپید ابرو: کنایه از بی مهر و شفقت باشد.
زال عقیم: بمعنی زال سفید رو که کنایه از دنیا و ملک دنیا باشد.
زال گوژ پشت: کنایه از فلک است.
زال مداین: پیر زنی بزمان انوشروان داد گر که کلبه ای در درون کاخ شاهنشاه داشت و بفروش آن حاضر نشد.
زال مستحاضه: زال عقیم است
زال موسیه: زال مستحاضه یا کنایه از فلک است ساز چنگ.
زال کوفه: پیر زنی در زمان نوح که طوفان معروف از تنور خانه او ظاهرشد.
پیره زال: زن پیر پیره زن.
چشم زال: چشم بی آزرم.
رستم زال: رستم پسر زال رستم پسر زال نوه سام.
نیم زال: زنی که بنصف عمر رسیده.
آب زال: نام یکی از آبراهه های کشگان رود.
موی زال: نام نوایی و لحنی باشد که مطربان خوانند و نوازند، نام لحن و نوایی از موسیقی.