عکس پروفایل دختر چادری
سایت نماگرد با افتخار برای شما کاربران عزیز و همیشگی در این مطلب از سایت گلچینی از زیبا ترین و خاص ترین عکس پروفایل دختر چادری را قرار داده است . زیبایی و دلبری دخترانه یک موضوع ذاتی است که وقتی پا روی دلت میگذاری و به خاطر خدا از آن میگذری یعنی تو خیییلی باحالی : ) ، این مطلب از سایت را اختصاص میدهیم به عکس دختر چادری های زیبا ولی عفیق و با وقار که حتی دوست ندارند چهرهاشان در عکس پروفایل یا صفحاتشان در فضای مجازی دیده شود .
بیشترین افسوس زندگی ام رازمانی خوردم که فهمیدم
آدم ها خیلی ها را دوست دارند
اما فقط عاشق یک نفر میشوند
تو برای من همان یک نفر بودی
–و من برای تو یکی ازآن خیلی ها–
تو همان ضبط فیلم سینمایی عاشقانه ای
صدایت
نور خورشید بر روی موهایت
تصویرم در انعکاس چشمهایت
*و حرکت *
عکس دخترونه حجابی خاص
مهربان که باشی
روزت زیباست
آسمانت رنگ دیگری دارد
روزت رویایی ست
دنیایت عاشقانه میشود
مهربان باش
مهـربانی رسم
قشنگ دلهای پاک است
عکس دخترونه حجابی جدید
آغوشت میتواند
قشنگتریڹ سرخط خبرها باشد
وقتی تـو می توانی
قشنگ تریڹ تیتر زندگی مڹ باشی
عکس دخترونه حجابی زیبا
عمیق کهنه و بزرگ تنهایی ام را نمی گویم** زخم را هم نه؛ حرف از دوست داشتن توست و قلبی که تا زیر گردنم بالا آمده و جای سمت چپ میان سینه ام بود اگر دوست داشتن تو پیش از این بارها مرا کشته بود
عکس دخترونه حجابی احساسی
منتظر نباش که شبی بشنوی،از این دلبستگی های ساده دل بدیده ام
که روسری تو را، در آن جامه دان قدیمی جا گذاشته ام
یا در آسمان، به ستاره ی دیگری درود کرده ام
توقعی از تو ندارم اگر دوست نداری،در همان دامنه دور ِ دریا بمان
هر جور تو اسانی بی بی باران
همین سوسوی تو ازآن سوی پرده دوری،برای روشن کردن اتاق تنهائیم کافی ست
من که این جا کاری نمیکنم! فقط, گهگاه گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت میکنم
همین! اینکار هم که نور نمیخواهد! میدانم که مثل همیشه،به این حرف های من میخندی
با چال های مهربان گونه ات حالا،هنوز هم وقتی به آن روزهای زلالمان نزدیک میشوم،باران میآید
صدای باران را می شنوی؟
عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند هر دو از احساس نفرت پر شدند
دل به چشمان کسی وابسته بود عقل از این بچه بازی خسته بود حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود دل به فکر چشم مشکی فام بود
عقل آگاه از خیال خام بود عقل با او منطقی رفتار کرد هرچه دل اصرار, عقل انکار کرد
کشمکش ها بینشان شد بیشتر اختلافی بیشتر از پیشتر عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد ازآن چشمان مشکی را ندید تا بخود آمد بیابانگرد بود خنده بر لب از غم این درد بود.