دیدن حباب در خواب چه تعبیری دارد؟

تعبیر خواب حباب چیست؟ دیدن حباب در خواب بیانگر شادی و نشاط و سرگرمی و لذت های کودکی است ممکن است نمادی از آرزوها یا انتظارات غیر واقعی باشد. با ادامه مطالب همراه ما باشید.
تعبیر خواب حباب
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
حباب پوکی و پوچی است و در وجه دیگر فساد و گناه و تباهی.
در سر زمین رویاها آمده:
- خواب حباب : از خطری که شما را تهدید می کند جان سالم بدر می برید .
- حبابها در یک وان : یکنفر پشتیبان وحامی شما خواهد شد .
مطالب مرتبط: تعبیر خواب آب ، مفهوم دیدن آب زلال و آب گل آلود در خواب چیست؟
تعبیر خواب حباب چراغ
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
اگر در خواب ببینید که می خواهید چراغ خودتان را با حباب یا آباژور بیارائید عمل خلافی مرتکب شده اید یا مرتکب خواهید شد که با تجاهل و ظاهر سازی و فریب می کوشید از چشم دیگران پوشیده نگه دارید.
تعبیر خواب حباب آب
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
دیدن حباب آب و حباب هایی که بچه ها از صابون و با دمیدن هوای دهان درست می کنند همه گویای پوچی و پوکی است و بی اعتباری کارها و تمینات ما.
در سر زمین رویاها آمده:
حبابهائی که بر اثر جوشیدن آب بوجود می آید : احترام ومقام شما نزد دیگران بالا می رود .

تعبیر خواب درست کردن حباب
در سر زمین رویاها آمده:
حباب ایجاد می کنید : ولخرجی و بی نظمی شما باعث خواهد شد که یار خود را از دست بدهید .
تعبیر خواب حباب صابون
لوک اویتنهاو می گوید :
دیدن حباب صابون : خوشبختی کوتاه مدت
مطالب مرتبط: تعبیرخواب آب بازی ، آب پاشیدن در خواب چه معنایی دارد؟
تعبیر خواب حباب شیشه ای
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
حباب اگر شیشه ای باشد رسوائی است و بد نامی که زود حاصل می شود و چنان چه حباب شیشه ای شما شیری رنگ و مات باشد عمل خلاف و گناه شما چندی می پاید و پوشیده می ماند ولی بالاخره به بدنامی و رسوائی می انجامد.
برای مشاهده جامع ترین منبع تعبیر خواب میتوانید به صفحه اصلی تعبیر خواب مراجعه نمایید یا صفحه تعبیر خواب کلمات با حرف آ مراجعه نمایید
گرد آوری و تنظیم : نماگرد
سلام کن خواب دیدم با کل فامیل جمع شده بودیم توی خونه حباب بازی میکردیم حتی بزرگترها هم بازی می کردن و خیلی خوشحال بودیم به قدری حباب درست کرده بودیم که کل سقف حباب شد بود و تا پایین اومده بود و به ما رسیده بود فاصله ما تا سقف کلا حباب بود اون مهمونی رو پدر و مادر من تدارک دیده بودن و وسط بازی ما مجبور شدیم بریم ی چیزایی واسه مهمونی بخریم و وقتی برگشتیم پدر و مادرم ناراحت بودن و من دیگه نرفتم بازی کم و پیش اونا موندم تا حالشون خوب شه