زندگینامه پیرمرد کربلا حبیب بن مظاهر
حبیب بن مظاهر مظاهر از آن هفتاد نفر بود که امام حسین (ع)را یاری نمودند و کوههای آهن را ملاقات کردند (یعنی سواران دشمن که غرق در آهن وفولاد بودند .)و تیر وشمشیرها را به سینه خود استقبال کردند ،دشمن به آنها امان می داد و به اموال آزمند می نمود ،لکن نه امان آنها را فبول کردند و نه به اموال و وعدهای ایشان رغبت نمودند .
نسب حبیب بن مظاهر
حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) بن رئاب ابن اشتر بن حجوان بن فقعس بن طریف بن عمرو بن قیس بن حارث بن ثعلبه بن دودان بن اسد اسدی کندی فقعسی.از قبیلۀ بنی اسد و کنیه وی ابوالقاسم بودهاست. در منابع متقدم، نام پدر او گاه به صورت مُظاهر و گاه به صورت مُظَهَّر و در برخی مُطَهَّر ذکر شده است. مامقانی،با استناد به آنچه در زبانها و زیارات مشهور است، مُظاهر را صحیح شمرده است. ولی سیدمحسن امین مینویسد: در بیشتر نسخههای کتابهای تاریخی و غیرتاریخی قدیم، مظهّر بر وزن مطهّر آمده است و درست نیز همین است و اینکه در کتابهای جدید مظاهر گفته میشود خلاف ضبط قدما است.
حبیب بن مظاهر مورد علاقه حضرت محمد (ص)
نقل شده که: پیغمبر خاتم(ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می کردند; ناگهان دیدند چند نفر از بچه ها، با یکدیگر بازی می کنند. پیامبر اکرم(ص) جلو رفتند و نزدیک یکی ازبچه ها نشست، و دست نوازش بر سر او کشید، سپس پیشانی او را بوسید. و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاند!
اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند. حضرت فرمود: روزی دیدم، که این طفل با حسینم بازی می کرد، و در حین بازی، خاک زیر پای «حسین » را برمی داشت و به صورت و چشمهایش می مالید. پس; من هم او را دوست می دارم. چون او فرزند مرا دوست می دارد، و جبرئیل خبر داده: او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود.
در تقریرات، «مرحوم حاج شیخ جعفر تستری » احتمال داده که، آن طفل «حبیب بن مظاهر» بوده است.
دانش حبیب بن مظاهر
پس از وفات جانسوز رسول گرامی(ص) حبیب بن مظاهر با حضرت علی(ع) بیعت نمود، و در خط ولایت علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) شنیده بود: «انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه فلیات الباب ». یعنی «من شهر علمم و علی در آن شهر است، هر کس که علم می خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت علی(ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت و دانشهای گرانبها و فراوانی از حضرت علی(ع) آموخت.
او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود. یکی از دانشهای او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ.
شجاعت حبیب بن مظاهر
«حبیب بن مظاهر» مردی شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طوری که در تمام جنگهایی که در دوران حکومت حضرت علی(ع) رخ داد; حضوری فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان بعنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران امام(ع) بود.
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد; و شروع به نصیحت و اندرز کرد. بلکه، آن خفتگان و اسیران هوای نفس را، بیدار کند. خلاصه، «حبیب » شخصی بود که تنها از خدا می ترسید و با تمام وجود و شجاعت بسیار، کمر همت، به یاری و دفاع از حریم ولایت و امامت، بسته بود.
عبادت حبیب بن مظاهر
حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوی و حدود الهی را رعایت می کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت.
به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می کرد.
مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپری کرد.
زهد حبیب
او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند».
به تحقیق می توان گفت: «حبیب بن مظاهر» از جمله افرادی است که امیرالمؤمنین(ع) در باره آنان فرموده است:
«ارادتهم الدنیا فلم یریدوها» یعنی: دنیا به آنان روی می آورد ولی آنها به دنیا پشت کرده، و با بی رغبتی و بی اعتنایی از کنار آن می گذرند
حبیب در عصر پیامبر(ص)
چندان روشن نیست که حبیب از صحابه بوده است یا تابعین. برخی چون ابن کلبی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند که وی رسول خدا(ص) را درک نموده است.
شیخ طوسی او را در میان فهرست اصحاب امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام قرار داده است، ولی در میان فهرست صحابه پیامبر(ص) از وی یاد نمیکند. همچنین نویسندگان استیعاب و اُسد الغابه وی را در شمار صحابه نیاوردهاند.
حبیب دوره امام علی(ع)
حبیب با حضرت علی(ع) به کوفه رفت و در کلیه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد.حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا آگاه ساخته بود. او عضو گروه ویژه شرطه الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی میکرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.
حبیب دوره امام حسین(ع)
در کوفه
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰.ق، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعه بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند (ببینید: نامههای کوفیان به امام حسین(ع)#نامه نخست) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند.
حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند.
هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند
در کربلا
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد
در عصر تاسوعا
حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا، کسی را که از طرف عمر بن سعد برای امام حسین نامه آورده بود، موعظه کرد که به طرف ستمپیشگان نرودر عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که میخواستند به خیمههای امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت
در شب عاشورا
در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر(ص) حمایت خواهند کرد.
در روز عاشورا
صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.
امام حسین در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث “هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّهِ” را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیدهاند. در این هنگام شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه میگویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان میبینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که راست میگویی و نمیفهمی چه میگوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است.
در ابتدای درگیری که لشکریان عمر سعد مبارزه میطلبیدند حبیب و بریر به سوی میدان شتافتند اما امام حسین آنها را منع کرد.
زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار. و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.
مسلم بن عوسجه پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود و لحظات آخر عمرش را سپری میکرد، و برزمین افتاده بود، امام حسین(ع) با حبیب نزد او آمدند. امام فرمود: ای مسلم خدا تو را بیامرزد، سپس آیه « فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلاً» را قرائت کرد. حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده میدهم» مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت میکنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.
شهادت حبیب بن مظاهر
او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه شماری می کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جان فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه ای جوان و شاداب داشت; با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می گذراند. و این گونه رجز می خواند:
«من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام(ع) و خود امام(ع) بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب » در امام اثر گذاشته بود که فرمود:
«احتسب نفسی و حماه اصحابی »: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی.
سرانجام «حبیب بن مظاهر اسدی » یار باوفای اباعبدالله الحسین(ع) در سن 75 سالگی، در تاریخ دهم محرم الحرام، سال 61 هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.
منبع :دانشنامه
گردآوری :نماگرد