وقایع روز سوم و چهارم محرم در کربلا و کوفه
وقایع روز سوم محرم در کربلا، عمر سعد با چهار هزار سوار به کربلا وارد شد تا به جنگ با امام حسین بپردازد ما در بخش مذهبی نماگرد به طور مفصل وقایع روز سوم محرم در کربلا را شرح می دهیم پس با ما همراه باشید.
وقایع روز سوم محرم
روز سوم محرم عمر سعد با چهار هزار سوار به نینوا وارد شد ، و به عروه بن قیس احمسی گفت: به نزد امام حسین برو و بپرس برای چه به این سرزمین امده و چه قصدی دارد؟ چون عروه از کسانی بود که خود نامه برای حضرت نوشته بود، شرم کرد نزد ان حضرت بیابد. عمر سعد به همه بزرگانی که به ان حضرت نامه نوشته بودند، این پیشنهاد را کرد و همگی از انجام ان خودداری نمودند. کثیر بن عبدالله شعبی _ که دلاوری بی باک بود _ برخاست و گفت : من به نزد او میروم و به خدا اگر بخواهی او را در دم غافلگیر کرده میکشم. ابن سعد گفت:نمیخواهم او را بکشی ولی به نزد او برو ، و بپرس برای چه به اینجا امده ای
کثیر به نزد آن حضرت آمد .چون ابوثمامه صائدی او را دید به آن جناب عرض کرد ک یا ابا عبدالله !بدترین مردم و بیباک ترین و خونریزترین آنان به نزد شما می آید و برخاسته و سر راه او آمد و گفت (اگر میخواهی نزد آن حضرت بیایی ) شمشیرت را بگذار .گفت :نهبه خدا این کار را نمی کنم ،همانا من فرستاده هستم ،اگر سخنن مرا بشنود ،پیغامی آورده ام به شما بگویم و باز گردم .
ابوثمامه گفت :من قبضه شمشیر تو می گیرم ،آنگاه سخنت را بگو ،گفت :نه به خدا دست تو به آن نخواهد رسید .گفت پس پیغامت را بگو تا من برسانم ،نمی گذارم تو به نزدیک آن جناب بروی زیرا تو مرد تبهکاری هستی ،پس از مشاجره زیاد ،کثیر به سوی عمر سعد بازگشت و جریان را به او گفت.
عمر قره بن قیس حنظلی را پیش خواند و گفت :ای قره !وای بر تو ،برو حسین را دیدار کن وو بپرس برای چه به اینجا امده و چه میخواهد ؟
قره به نزد آن حضرت آمد .چون امام حسین (ع)او را دید فرمود :آیا این مرد را می شناسید ؟حبیب بن مظاهر گفت : آری ،این از قبیله حنظله تمیم و خواهر زاده ماست ،و من او را خوش عقیده می دانستنم ،و باور نداشتم که در این معرکه حاضر گردد .
نزدیک امد به ان جناب سلام کرد و پیغام ابن اسعد را رساند . امام حسین (ع) فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشته اند، و مرا دعوت کرده اند که به اینجا بیایم، و اگر امدن مرا خوش ندارید باز می گردم .
حبیب به او گفت : وای بر تو ، ای قره! کجا به نزد مردم ستمکار بازگردی ؟!(اینجا بمان) و این مرد را یاری کن که خداوند به وسیله پدرانش تو را به سعادت و بزرگواری هدایت فرمود.
قره گفت: پیش صاحب خود بازگردم و پاسخ این پیام را برسانم، انگاه در این باره فکر کنم . و به سوی عمر سعد بازگشت، و سخن ان حضرت را به او گفت. عمر گفت: امیدوارم خداوند مرا از جنگ با او باز دارد ، و این جریان را برای ابن زیاد نوشت.
ابن زیاد چون نامه را خواند، گفت: اکنون که چنگال ما به او بند شده، میخواهد خود را نجات دهد، ولی رهایی برای او نیست.
انگاه در جواب ابن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون ان اگاه شدم، به حسین پیشنهاد کن که خود او با همه یارانش با یزید بیعت کند. اگر چنین کرد، انگاه درباره ی او اندیشه خواهم کرد، والسلام.
وقتی نامه به ابن سعد رسید گفت : میترسم که ابن زیاد سر سازش نداشته باشد .
محمد بن ابی طالب گوید: عمر سعد انچه را به ابن زیاد نوشته بود ، به حضرت امام حسین (ع) نگفت، چون میدانست ان جناب با یزید بیعت نمی کند.
وقایع روز چهارم محرم
نیز گوید: ابن زیاد مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و بر منبر رفته، گفت: ای مردم، شما ال ابی سفیان را ازمایش کرده و میدانید که انها بدان گونه اند که شما میخواهید. اینک یزید مردی نیکو سیرت و پسندیده روش است و با رعیت خوش رفتاری میکند و حقوق انها را میدهد و راه ها در دوران او امن شده همانطور که در زمان پدرش معاویه چنین بود.
پسرش یزید هم بعد از پدر بندگان را کرامی میدارد و انها را از مال توانگر میکند و محترم میشمارد و صد در صد به حقوق شما افزوده است و به من دستور داده که باز بیشتر کنم، وشما را به جنگ دشمنش حسین بفرستم از او بشنوید و اطاعت کنید.
از منبر پایین امد و هدیه های فراوان به مردم داد و انها را به یاری عمر سعد به جنگ امام حسین فرستاد.
اولین کسی که اعلام امادگی کرد شمر حرام زاده با چهار هزار نفر بو بعد یزید ابن رکاب کلبی ا دو هزار نفر و حصین این نمیر با چهار هزار نفر و …. به طوری که تا ششم محرم بیست هزار نفر نزد عمر سعد جمع امدند.
ملا محمد حسین تهرانی در وسیله النجاه گوید ابن زیاد ملعون روز چهار محرم مردم را در مسجد کوفه جمع نمود و ان سخنرانی را ایراد کرد.
گروه مذهبی نماگرد
