نامها و معانی

اسم های دخترانه ایرانی که با حرف ب شروع می شوند

4/5 - (9 امتیاز)
[ type=”blue”]مجموعه ای  اسمهای دخترانه فارسی – ایرانی اصیل که با حرف ب شروع می شوند را همراه با معنی هر یک از آنها برای شما عزیزان آماده کرده ایم.

اسم های دخترانه ایرانی که با حرف ب شروع می شوند
اسم های دخترانه ایرانی که با حرف ب شروع می شوند

انتخاب اسم نامناسب و حقارت تحمیلی به فرزند

آیا می دانید انتخاب یک اسم نامناسب و بی معنا و مفهوم تا آخر عمر آن فرد تاثیرات بسیار بدی در رفتار، شخصیت و زندگی فرزندان می گذارد و بعضا با خجالت و احساس شرم آن فرد از نام خود یک حقارت تحمیلی به فرزند تا اخر عمر آن فرد را همراهی می کند. انتخاب یک نام مناسب برای فرزند بسیار مهم است و تاثیر انتخاب نادرست بر روی فرزندان بسیار مخرب بوده و می تواند تا آخر عمر آنها آسیب های جبران ناپذیری به او وارد کند. طی سالهای اخیر استفاده از نامهای اصیل دخترانه ایرانی بسیار رواج پیدا کرده است. خوشبختانه این تغییر در نگرش مردم تنوع زیادی در انتخاب نام برای نسل های آینده را بوجود آورده است و بسیاری از مردم که تمایل به استفاده از نامهای اصیل ایرانی دارند، پیش از انتخاب نام نیاز به دیدن لیست کاملی از نامهای اصیل ایرانی دارند که معنای آنها نیز آورده شده است دارند. در این مطلب می توانید لیست کاملی از نامهای دخترانه ایرانی که با حرف ب شروع می شوند را ببینید.

 

نامهای پیشنهادی نماگرد با حرف ب

باران – بنیتا – بوستان – بهار- بهاران – بهارناز – بهناز – بهسا – بهشید – بهدیس – بهنوش – بیتا – باهره – بشرا – بارلی

فهرست موضوعی نامها و معانی

[rayfa_table type=”j3″]
اسم های پسرانه اسم های دخترانه
اسم های پسرانه فارسی اسم های دخترانه فارسی
اسم های پسرانه ترکی اسم های دخترانه ترکی
اسم های پسرانه کردی اسم های دخترانه کردی
اسم های پسرانه لری اسم های دخترانه لری
اسم های پسرانه عربی اسم های دخترانه عربی
اسم های پسرانه بلوچی اسم های دخترانه بلوچی
اسم های پسرانه ترکمنی اسم های دخترانه ترکمنی
اسم های پسرانه گیلکی اسم های دخترانه گیلکی
اسم های پسرانه مازنی اسم های دخترانه مازنی
اسم های پسرانه سیستانی اسم های دخترانه سیستانی
اسم های پسرانه یونانی اسم های دخترانه یونانی
اسم های پسرانه عبری اسم های دخترانه عبری
[/rayfa_table]
[rayfa_table type=”j2″]

نام های دخترانه فارسی که با حرف ب شروع می شوند

بِنیتا دختر بی همتای من
بابان خانه پدری، نام عشیره ایی در کردستان، همچنین نام منطقه ایست در کردستان، لقب چند تن از احکام سلسله بابان، و نیز از چهره های معاصر ادبیات کرد: “شکرالله بابان”
بابوس نام پدر اورونت پادشاه سکایی، هم چنین نام کوهی در بانه (نگارش کردی: بابوس)
بابیلان لفظ نوازش دختر کوچک از روی محبت (نگارش کردی: بابیلان)
باپیو بادسنج (نگارش کردی: باپێو)
باتوف نام گیاهی است با گل های قرمز رنگ (نگارش کردی: باتۆڨ)
باتینک غنچه تازه شکفته (نگارش کردی: باتینک)
باتینوک آلاله (نگارش کردی: باتێنۆک)
بادام نام میوه ای مقوی کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است و جزو آجیل های محبوب.
بادامک بادام کوچک، نوعی درخت بادام
بادر حرکت باد، فرشتهمأمور باد (نگارش کردی: باده ر)
بارلی بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
بارنک نام درختی می باشد.
بارنگ ریزش باران همره باد (نگارش کردی: بارنگ)
باروشه بادبزن (نگارش کردی: بارۆشه) نام اصیل
باریز میوه ایی که باد آن را از درخت جدا می کند. (نگارش کردی: باڒێژ)
باریزان رواج، برکت (نگارش کردی: باڒێژان)
بارین بارندگی، بارش (نگارش کردی: بارین)
بازان جمع “باز” پرنده شکاری، نام روستایی در کردستان، در حال باختن، بازنده (نگارش کردی: بازان)
بازنه النگو (نگارش کردی: بازنه)
بازو نام آهنگی (نگارش کردی: بازو)
بازور نام پرنده ایی کوچک خاکستری رنگ (نگارش کردی: بازۆر)
باژوران جنوبی ها، طایفه ایی از کردها (نگارش کردی: باژوران)
باژیر شهر (نگارش کردی: باژێر)
باژیلان محل وزش باد، قبیله ایی از کردها که در اطراف خانقین سکونت دارند. (نگارش کردی: باژیلان)
باستیان بردبار ، شکیبا
باستینگ گل نو شکفته (نگارش کردی: باستینگ)
باسکار قدرتمند، نیرومند، توانمند در بحث و استدلال (نگارش کردی: باسکار)
باشن خوب است، عالی است (نگارش کردی: باشه ن)
باشیلا خانه به دوش (نگارش کردی: باشیلا)
باغان چند باغ میوه که در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: باخان)
بافرین بآفرین: لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
باکوت میوه ایی که توسط باد ریخته باشد (نگارش کردی: باکوت)
بالنده آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.
بالیده رشد و نمو کرده
بالین کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون (نگارش کردی: باڵێن)
بامک بامداد، صبح
بامی درخشان، لقب شهر بلخ
بامیک بامی، درخشان، لقب شهر بلخ
بامین نام روستایی در نزدیکی هرات
بانو عنوانی احترام آمیز برای زنان، بصورت پسوند همراه با بعضی نام ها می آید و نام جدید می سازد، به معنی ملکه، خانم، مانند ماه بانو، گل بانو
بانو گشسب نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
بانواز باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگه واز)
بانوگشسب از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن اسم دختر
باوَند از اسپهبدان مازندران
باوان بابان، خانه پدری (نگارش کردی: باوان)
باور مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است ، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شود
باوشین پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوه شێن)
باوند اصیل، خانواده ایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه نهادند (نگارش کردی: باوه ند)
باوین صاحب، از قبایل پراکنده کرد (نگارش کردی: باوێن)
بایخ پایداری، ارزش، قدر (نگارش کردی: بایه خ)
بتسابه دختر، سوگند؛ نام همسر حضرت داوود (ع) و مادر سلیمان (ع)
بتمان نام رودخانه ای در کردستان (نگارش کردی: به تمان)
بتول پاکدامن، پارسا، لقب فاطمه (س) و مریم (ع)
بتین پرحرارت، قدرتمند (نگارش کردی: به تین)
بچکول کوچک (نگارش کردی: بیچکۆل)
بخت آفرید آفریده بخت و اقبال
بختان بد شانسی (نگارش کردی: به ختان)
بختوان مدینه فاضله (نگارش کردی: به خته وان)
بختور بهروز، کامران، دارای روزگار خوش (نگارش کردی: به خته وه ر)
بخشین عفو کردن (نگارش کردی: به خشین)
بدری منسوب به بدر، ماه تمام
بدن گل آن که بدنی لطیف و زیبا
بردبار شکیبا، با حوصله
برزآفرید آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برزی جای بلند، سکو ، کنایه از بلند قامت (نگارش کردی: به رزی)
برزین (فارسی، کردی) باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس شاه ماد، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: بهرزین)
برژان کار
برژانگ مژه (نگارش کردی: برژانگ)
برژنگ مژه
برژول نگا “برژانگ”، پرز گل گندم یا جو (نگارش کردی: برژۆڵ)
برسومه برسم، شاخه‌های گیاه
برسیل نوعی گرد نان (نگارش کردی: به رسێڵ)
برشید بر (میوه) + شید ( خورشید)
برشیو عصرانه (نگارش کردی: به رشێو)
برفآب آبی که از ذوب شدن برف سرازیر میشود و جویباری تشکیل می دهد. (نگارش کردی: به فراو)
برفی سفید و زیبا مانند برف
برفین سفید و زیبا مانند برف
برقه درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر (نگارش کردی: بریقه)
برگ به ضم ب، ابرو
برگام به ضم ب، ابروهایم
برلیان الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد.
برنا جوان ، خوش اندام
برهون هاله، خرمن ماه
برومند خوش قامت،نام مادر بابک خرمدین
بریا واژهایکاش (نگارش کردی: بریا)
بریار قرار، عهد (نگارش کردی: بڒیار)
برینداره آمبولانس (نگارش کردی: برینداره)
بریوان دختری که گوسفندان بازگشته از چراگاه را صدا میزند.
بزان شکست دهنده، نام روستایی(نگارش کردی: به زان)
بزین نگا “به زان” (نگارش کردی: به زێن)
بژدار سهامدار، شریک (نگارش کردی: به ژدار)
بژن قد و بالا، قامت (نگارش کردی: به ژن)
بژوار نوعی درخت سخت و خیلی محکم شبیه آبنوس (نگارش کردی: به ژوار)
بژول نگا “برژانگ” (نگارش کردی: بژۆڵ)
بژوین نگا “بژوار” (نگارش کردی: بژوێن)
بژیو قوت، مایه، زندگی (نگارش کردی: بژێو)
بسمه نام دختر اسماعیل (ع)
بشدار سهیم، شریک(نگارش کردی: به شدار)
بشرا خبر خوب، دختر خوش خبر، بانوی خوش یمن
بشری بشارت، مژده
بشکو شرکت سهامی (نگارش کردی: به شکۆ)
بفران معصوم و روپاک مانند برف (نگارش کردی: به فران)
بفرانبار هنگام باریدن برف، نام اولین مه زمستان، دی ماه (نگارش کردی: به فرانبار)
بکیل شخم زن (نگارش کردی: بکێڵ)
بلار آدم شوخ طبع (نگارش کردی: به لار)
بلالوک آلوبالو (نگارش کردی: به ڵاڵوک)
بلقیا بلقیس
بلقیس ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت.
بلنجه صاحب خرام، خرامان، نوعی گل خوشبو و خوش رنگ (نگارش کردی: به له نجه)
بلواژ آبگینه (نگارش کردی: به ڵواژ)
بلوت درخت سودبخش
بلور نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
بلورین بلور (عربی) + ین (فارسی) منسوب به بلور، شفاف و درخشان مانند بلور
بلوط گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.
بلیسه لهیب، شراره (نگارش کردی: بڵێسه)
بلین عهد، قرار (نگارش کردی: به ڵێن)
بمانی نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.
بناز نازنین (نگارش کردی: به ناز)
بنان عنفوان (نگارش کردی: به نان)
بناو نوعی درخت محکم و سخت که به خاطر سنگینی به زیر آب فرو می رود (نگارش کردی: بناو)
بناوان کدبانو، خانه دار (نگارش کردی: بنه وان)
بنرخ قیمتی(نگارش کردی: به نرخ)
بنفش نگا “وه نه وش” (نگارش کردی: به نه وش)
بنفشه گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است
بنگین زندانی ابد(نگارش کردی: به نگین)
بنن شه کوه، جای سخت درکوه (نگارش کردی: به نه ن)
بنیا تو فرزند منی
بنیتا دختر بی همتای من
بنین نوعی گیاهی خوراکی که در بهار میروید (نگارش کردی: به نین)
به آفرید به (بهتر، خوبتر) + آفرید (آفریده)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار
به آفرین به (بهتر یا خوبتر) + آفرین (واژه تحسین)
به آیین دارای آیین بهتر
به خاتون به (فارسی) + خاتون (سغدی) بهترین بانو
به گل مرکب از به (زیباتر) + گل
به نگار خوب چهره، نیکو صورت
بهار (فارسی، کردی) نام اولین فصل سال، پس از زمستان و پیش از تابستان ، گیاهی زینتی،  شکوفه درختان خانواده مرکبات ، کنایه از لطافت و زیبایی و(به مجاز) دوره‌ی شادابی هر چیز ، (در قدیم) (به مجاز) سبزه و علف، نام شهری در کردستان، لقب شاعر و نویسنده و محقق کرد “ملک الشعرای بهار” (نگارش کردی : بههار)، (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاه‌ها یا ادوار – (در سنسکریت) (در قدیم) بتخانه و بتکده – نام شهری در شمال غربی استان همدان.
بهارا بهار
بهاران هنگام بهار، موسم بهار
بهارآفرین آفریننده بهار
بهاردخت دختر بهار
بهاررخ آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد.
بهارک مثل بهار، مانند بهار
بهارگل گلی که در بهار می روید
بهارناز موجب فخر و نازش بهار
بهاره منسوب به بهار، بهاری،متولد شده در بهار
بهارین منسوب به بهار، بهاری
بهامین به ضم ب، فصل بهار، بهار
بهانه دلیل، علت
بهاور گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگی
به‌آفرین نیک آفریده شده
بهتا مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا)
بهجت شادمانی
بهدخت مرکب از به (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر)
بهدیس مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)
بهرامه ابریشم، بیدمشک
بهرانه مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت)
بهرخ کسیکه چهره ای خوب و زیبا دارد. بهترین صورت
بهرو دختر زیبا، خوبرو، نیک منظر، خوش چهره
بهروزه خوشبخت، سعادتمند، نام همسر شاه اسماعیل صفوی
بهسا بانوی خوش چهره، دختر زیبا رو
بهشت (فارسی، کردی) فردوس، جنت (نگارش کردی : بهههشت)
بهشته بهشت نام فارسی
بهشید مرکب از به (بهتر،خوبتر) + شید (روشنایی یا خورشید)
بهکامه مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)
بهگل نیکوترین گل
بهمن دخت دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن
بهناز مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه)
بهنواز مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است.
بهنوش مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش(عسل),گوارا
بهی به (میوه)
بهین مرکب از بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده)
بهین بانو مرکب از بهین (بهترین) + بانو
بهین دخت مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر)
بهینه بهترین، خوبترین
بوته گیاه، ساقه جوان
بوختار از نام های برگزیده
بوران دخت پوران دخت
بورچین مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
بوژنه شکوفه، غنچه
بوستان بستان، باغ
بوکان زیبارویان، عروس ها، نام شهری در کردستان (نگارش کردی: بوکان)
بوکبویانی نو عروس (نگارش کردی: بوکێ)
بوکین خیمه شب بازی (نگارش کردی: بوکین)
بونخوش خوشبو (نگارش کردی: بۆنخۆش)
بوندار دارای بوی خوش (نگارش کردی: بۆندار)
بوین خوشبو (نگارش کردی: بویان)
بویه آرزو
بی بی گل بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده اسم پسر
بی بی ماه بی بی (ترکی) + ماه (فارسی)
بی بی ناز بی بی (ترکی) + ناز (فارسی) نام دختر ایرانی
بی تا یکتا، بی‌مانند
بی توش همیشه سایه (نگارش کردی: بێتوش)
بی خال بی نشان (نگارش کردی بێخاڵ)
بی خم آرامش (نگارش کردی: بێخهم)
بی نظیر بی (فارسی) + نظیر (عربی) بی مانند، بی همتا
بی وینه بی نظیر (نگارش کردی: بێوێنه)
بیان بامداد، پگاه (نگارش کردی: به یان)
بیانه نگا ” به یان” (نگارش کردی: به یانه)
بیبون گلی وحشی که در کوهستانهای کردستان فراوان سبز میشود، بابونه (نگارش کردی: به یبون)
بیتا بی همتا، بی نظیر
بیچم هیئت، سیما (نگارش کردی: بیچم)
بیدار هشیار و سرزنده
بیدخت نام ستاره زهره
بیدگل شهرستان آران و بیدگل در شمال استان اصفهان واقع شده است و با ۶۰۵۱ کیلومتر مربع وسعت، از شمال به دریاچه نمک و استانهای سمنان و قم، از غرب به شهرستان کاشان، از جنوب به نطنز و از شرق به اردستان محدود و از طریق دو جاده اصلی به کاشان و شبکه راههای اصلی کشور مرتبط میشود. مرکز این شهرستان شهر آران و بیدگل است؛ هم چنین بیدگل نام دهی است از دهستان ابرج که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع شده است. برخی بیدگل را ترکیب بید + گل می دانند و آن را گل درخت بید (بید مجنون) می دانند.
بیرون پرندهای که محل زندگی ندارد (نگارش کردی: بێرون)
بیری زنی که شیر می دوشد (نگارش کردی: بێری)
بیریفان دوشیدن شیر گوسفند توسط دختران در کوهستان هنگام بهار (نگارش کردی: بێریڨان)
بیژه ویژه، خالص
بیسان جالیز (نگارش کردی: بێسان)
بیستان جالیز (نگارش کردی: بێستان)
بیسو بی گمان، کمین گاه شکارچی (نگارش کردی: بێسۆ)
بیشو بی حد، بی اندازه (نگارش کردی: بێشۆ)
بیکژ هموار، صاف (نگارش کردی: بێکه ژ)
بیکن بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بێکن)
بیگرد بی رقیب، کنایه از بسیار زیبا (نگارش کردی: بێگه رد) نام دختر کردی
بیگم به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنام منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان
بیلو جویبار کوتاه مدت (نگارش کردی: بێلو)
بینا روشن، دل آگاه
بینور دیدنی (نگارش کردی: بینه وه ر)
بینیار بیننده (نگارش کردی: بێنیار)
بیور بی بهره، عدد میلیون در ریاضی (نگارش کردی: بێوه ر)
بیوی انسان بی آزار، سلامت (نگارش کردی: بێوه ی)
[/rayfa_table]

 

[ type=”green”]توجه داشته باشید که با کلیک بر روی هر یک از نامها میتوانید معنای آن نام را به طور کامل مشاهده کنید. ضمنا با توجه به اینکه فهرست نامهای ایرانی همواره در دست ویرایش و بهبود است لطفا با راهنمایی های خود و نیز پیشنهاد اسامی جدید که در فهرست نیامده، از بخش نظرات ما را در جهت بهبود هر چه بیشتر لیست راهنمایی کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا