نامها و معانی

اسم های دخترانه ایرانی که با حرف پ شروع می شوند

4.1/5 - (8 امتیاز)
[ type=”blue”]لیست کامل نامهای دخترانه فارسی – ایرانی اصیل که با حرف پ شروع می شود همراه با معنی کامل آنها در ادامه خدمت شما ارائه شده است.

اسم های دخترانه ایرانی که با حرف پ شروع می شوند
اسم های دخترانه ایرانی که با حرف پ شروع می شوند

 

مهمترین دلایل انتخاب اسم نامناسب توسط والدین

مهمترین دلایلی که موجب می شود پدران و مادران در انتخاب نام برای کودکان خود کوتاهی کرده و با انتخاب یک نام زشت برای فرزندان موجب ضایع شدن حقوق فرزند خود شوند:

  1. ناآگاهی و نادانی پدر و مادر
  2. حس حقارت ((عقده حقارت ))
  3. حس خودباختگی و تجددطلبی

طی سالهای اخیر استفاده از نامهای دخترانه فارسی بسیار رواج پیدا کرده است. خوشبختانه این تغییر در نگرش مردم تنوع زیادی در انتخاب نام برای نسل های آینده را بوجود آورده است و بسیاری از مردم که تمایل به استفاده از نامهای اصیل ایرانی دارند، پیش از انتخاب نام نیاز به دیدن لیست کاملی از نامهای اصیل ایرانی دارند که معنای آنها نیز آورده شده است دارند. در این مطلب می توانید لیست کاملی از نامهای دخترانه ایرانی که با حرف پ شروع می شوند را ببینید.

 

نامهای پیشنهادی نماگرد با حرف پ

پادمیرا – پارمیدا – پانته‌آ – پارمیس – پانیا – پاییزان – پانیذ – پرتو – پرند – پرنیا – پریچهر – پریسا – پریماه – پرین – پگاه

فهرست موضوعی نامها و معانی

[rayfa_table type=”j3″]
اسم های پسرانه اسم های دخترانه
اسم های پسرانه فارسی اسم های دخترانه فارسی
اسم های پسرانه ترکی اسم های دخترانه ترکی
اسم های پسرانه کردی اسم های دخترانه کردی
اسم های پسرانه لری اسم های دخترانه لری
اسم های پسرانه عربی اسم های دخترانه عربی
اسم های پسرانه بلوچی اسم های دخترانه بلوچی
اسم های پسرانه ترکمنی اسم های دخترانه ترکمنی
اسم های پسرانه گیلکی اسم های دخترانه گیلکی
اسم های پسرانه مازنی اسم های دخترانه مازنی
اسم های پسرانه سیستانی اسم های دخترانه سیستانی
اسم های پسرانه یونانی اسم های دخترانه یونانی
اسم های پسرانه عبری اسم های دخترانه عبری
[/rayfa_table] [rayfa_table type=”j2″]

نام های دخترانه فارسی که با حرف پ شروع می شوند

پَرَنسا (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، ۱- شبیه ستاره پروین؛ ۲- همانند ابریشم و دیبا؛ ۳- (به مجاز) زیبا و لطیف.
پَرسا
پُرسا پرسنده، جستجوگر، پرسشگر. نرم و لطیف مانند پر.
پاپوک نعنای دشتی با گل آذینی مثل سنبل
پاداش پاداش
پادمیرا جاویدان، نگهبان مهر و محبت، نگهدارنده عشق
پادنا اسم یکی از بخش های تابعه شهرستان سمیرم، منطقه ای در شمال کوه دنا و نیز نام نیز رودخانه ای در همین منطقه که گوارایی آب آن معروف می باشد.
پادینا در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود
پارامیدا پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا و دانشمند و نیز بانوی پرمهر است.
پاردیس پردیس: بهشت
پارلا درخشنده و نورانی
پارلار پارلا، درخشان، منور، نورانی، پخش کننده نور
پارمیدا پارامیس، پرمیس  بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پارمیس پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر است.
پارمین (پار + مین ) ۱- تکه یا قطعه‌ای از بلور ؛ ۲-  نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی
پارنا نام قلهای در نزدیکی پل دختر
پارند نیک بختی و فرارونی. نگهبان گنج و خواسته
پاشنگ خوشه ی انگور
پاک آفرین آفریننده پاک
پاک رخ پاکیزه رو، زیبا رو
پاک سیما از نام های برگزیده
پاک گوهر پاک گهر
پاکبانو آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر خوش صورت
پاکدخت دختر پاک و عفیف
پاکدل پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ از نام های برگزیده
پاکروز از نام های برگزیده
پاکروی از نام های برگزیده
پاکفر از نام های برگزیده
پاکناز از نام های برگزیده
پاکنوش پاک نوشنده
پاکیزه بدون آلودگی، پاک
پالیز باغ
پامچال گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانته آ نام همسر آبرداتاس (پادشاه شوش در زمان کوروش کبیر)
پانته‌آ پایدار، نام زن آریاسب، سردار نامدار کوروش بزرگ
پانتی نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانی آب
پانیا به معنی محافظ و نگهدارنده.
پانیذ شکر
پانیسا همانند آب، مرکب از پانی به معنای آب و سا پسوند شباهت
پانیک کسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایون پیرایه، زیور، آرایش
پاییز هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان هنگام پاییز
پدیده ۱- (در فلسفه) آنچه اتفاق می‌افتد یا وجود دارد و می‌توان آن را تجربه کرد؛ ۲- پدیدار؛ ۳- (به مجاز) شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.
پرارین خوب و نیکو
پرارین دخت دختر نیکو و خوب
پربها با ارزش، قیمتی، ارزشمند
پرتو درخشش، تلألو  فروغ، روشنایی
پرخیده از لغات اساطیری است.
پردخت یا مخفف پریدخت
پردیز پردیس
پردیس فردوس ، باغ، بستان
پرزاد پر + زاد (زاده)، مخفف پری زاده
پرزین پرچینی از گل های ریز به دور باغات
پرسا نرم و لطیف مانند پر
پرستش ۱- (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن؛ ۲- (در قدیم) خدمتکاری. پرستو پرنده ای سیاه و سفید با بالهای باریک که مهاجر است
پرستک پرستو
پرستو پرنده ای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
پرستوک پرستو نام اصیل پارسی
پرسون برهون هاله، خرمن ماه
پرسیا پرشیا
پرشاد نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
پرشت پر آرزو
پرشنگ قطره های آب که پاشیده می شود.
پرک ستاره سهیل، تاج
پرگام نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان
پرگان
پرگشا پرگشاینده، پرواز کننده
پرگل (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرگون لطیف چون پر
پرمون زینت و آرایش
پرمیس پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش کبیر، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است.
پرن پروین
پرنا (در قدیم) پرنیان، پارچه‌ ابریشمی دارای نقش و نگار
پرناز مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ)
پرناک جوان، برنا
پرند پرن ، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده
پرندخت دختر لطیف چون پرند (پرند  پارچه از جنس ابریشم)
پرنددخت پرندخت
پرنددیس پرندیس
پرندک پشته، کوه کوچک
پرندوش پس پریشب
پرندیس نرم و لطیف چون پرند
پرندین نرم و لطیف چون پرند
پرنسا مانند ستاره پروین، دیبای منقش و لطیف، پرنیان
پرنگ هم به ضم پ و هم به کسر پ خوانده می شود، نور و فروق گوهر، برق شمشیر، برق و تلألو هر چیز، هم نین نوعی فلز مرکب از مس و روی و برنج را گویند.
پرنوش به ضم پ، شیرین، زیبا، دوست داشتنی
پرنون پرنیان
پرنیا فرنیا
پرنیان پارچه ی ابریشمی دارای نقش و نگار
پرنین مانند پر
پرو پروین
پروا ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری ، فراغت و آسایش، توجه
پروانه حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
پروچستا سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت اسم ترکی
پروچیستا پروچستا
پرور ریشه پروردن، دارای پر
پروش لطیف چون پر
پروشات بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
پروین دسته ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا
پری 1- (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفته‌ی خود می‌کند؛ ۲- (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف؛ ۳- (در ادب فارسی) پری گاه به معنای «فرشته» و متضاد نام های مانند دیو و اَهرِمن، به معنای شیطان به کار رفته است.
پری بانو از نام های برگزیده
پری پیکر آنکه اندامی زیبا چون پری دارد
پری تاج پری (موجود افسانه ای بسیار زیبا) + تاج، سرآمد پریان
پری جان مرکب از پری + جان (اژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز)
پری دخت دختر پری، نام دختر پادشاه چین که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم از او زاده شده است.
پری سیما پری (فارسی) + سیما (عربی) پریچهره، زیبارو
پری گل زیبا چون گل و پری
پری ویس نام زنی در ویس و رامین
پریا (پری + الف اسم ساز)؛  همانند پری. ،  زیبا چون پری
پریاس گلبرگ یاس ، زیبا و با طراوت ، شاداب و جذاب
پریان پری ها
پریچه پری کوچک
پریچهر دارای صورتی همچون فرشته پری رخسار، خوشگل، زیبا روی
پریچهره آن که چهره ای زیبا چون پری دارد، زیبا رو
پریدخت از نام های برگزیده
پریرخ پری رو، پری رخسار، خوبروی، پریچهره، زیبا رو
پریرو پری چهره، زیبا رو
پریروی خوشگل، زیبا رو
پریزاد (در قدیم)  پری‌زاده، زاده پری ، آنکه از نژادِ پَری است؛ – (به مجاز) زیبارو ، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
پریزاده پریزاد
پریژه پری کوچک
پریسا زیبا چون پری
پریسان مانند پری، دختری که مثل پری زیبا است، بانویی زیبا چون پری
پریشا پری شاه، شاه پری ها
پریفام زیبا چهره زیبا چون پری
پریفر دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست و با شکوه و وقار است، مرکب از پری و فر
پریگون مانند پری
پریماه زیبا چون ماه و پری
پریمرز از نام های برگزیده
پرین نرم و لطیف چون پر، نام بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد.
پریناز دارای ناز و کرشمه ای چون پری
پرینام دارای نامی زیبا
پرینوش دارای نامی زیبا
پریوش (پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی.
پژال جوانه نازک، شاخه های تازه روییده و ریز درخت
پسته میوه ای کوچک و بیضوی که مغز آن خوراکی است، در شعر استعاره از دهان معشوق
پگاه سپیده دم، صبح زود سحر، بامداد
پوپک پرنده ای که تاجی از پر بر سر دارد، هدهد
پوپه پوپک
پودینه پونه
پوران ۱- (= بوران) سرخ، گلگون؛ ۲- (اَعلام) ۱) نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی؛ ۲) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و همسر مأمون عباسی [۱۹۲-۲۷۱ قمری].
پوران دخت از شخصیت های شاهنامه، نام ملکه ایران در دوران ساسانی و دختر خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پوراندخت یکی از شخصیت های شاهنامه
پوروچیستا نام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پوری موفق
پولک دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود ، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است.
پونا در گویش سمنان پونه
پونه گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده‌ی نعناع که برگ‌ها وگل‌های آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه.
پیچک گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
پیدرا رودی در امریکا
پیراسته با نظم، با آرایش
پیرایه آراسته، آرایش
پیروزدخت مرکب از پیروز (فاتح یا فرخنده یا خوشحال) + دخت (دختر)، نام دختر فیروز پسر قباد پادشاه ساسانی
پیروزه از سنگ های قیمتی
پیمانه جام شراب
پینار سرچشمه
پیوند رابطه، پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم
[/rayfa_table]

 

[ type=”green”]توجه داشته باشید که با کلیک بر روی هر یک از نامها میتوانید معنای آن نام را به طور کامل مشاهده کنید. ضمنا با توجه به اینکه فهرست نامهای ایرانی همواره در دست ویرایش و بهبود است لطفا با راهنمایی های خود و نیز پیشنهاد اسامی جدید که در فهرست نیامده، از بخش نظرات ما را در جهت بهبود هر چه بیشتر لیست راهنمایی کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا