نامها و معانی

زیباترین اسم های پسرانه ترکی با آ + معنی نامهای اصیل ترکی

4.8/5 - (6 امتیاز)

اسمهای پسرانه ترکی با حرف آ + معنای نامهای ترکی

زیباترین اسم های پسرانه ترکی با آ + معنی
زیباترین اسم های پسرانه ترکی با آ + معنی

 

اسم های اصیل پسرانه ترکی با حرف آ

اسم/نام ریشه نام معنی اسم
آباتای ترکی (Abatay) بزرگوار. (ناپ)
آبار ترکی (Abar) هیکل. هیبت. سرفراز. باشکوه. ایستادگی. (ناپ)
آباران ترکی (Abaran) مبالغه کننده. دروغگو. لافزن. ناظم.
آباغان ترکی (Abağan) عالیجناب.نجیب زاده.کبیر.(ناپ).
آبای ترکی (Abay) قهر.غضب. خشم. روشنی. روشنی بخش. شگرف. بصیرت. دقت. خواهر. خاله. زن لزگی.(ناپ).
آبچار ترکی (Abçar)کاردان. سربراه. مطیع. کسی که کار به چستی انجام دهد. فرز. گردآورنده. مباشر ضبط. مساعدت کردن. یکی از شاخههای ۲۴ گانه اوغوزها.(ناپ)
آبراما ترکی (Abrama) اداره. راهبری.
آبی ترکی (Abı) (آقابیگ) رنگ آبی. در زبان ترکی به معنای برادر بزرگ، آقا، جان، روح، عشق است.(ناپ)
آبیدان ترکی (Abıdan) با احساس. بزرگ. بسیار بلند. کار دشوار. بسیار(ناپ).
آبیز ترکی (Abız) روحانی. مربوط به روح.(ناپ).
آبیق ترکی (Abıq) اصیل. با احساس.(ناپ)
آبیقان ترکی (Abıqan) اصیل.(ناپ).
آبیقای ترکی (Abıqay) خاله. گرگ. روشن.(ناپ).
آبیل ترکی (Abıl) دوست داشتنی.(ناپ). کلنگ. پاروی بزرگ. تپه جنگلی داخل باتلاق.
آبیلاق ترکی (Abılaq) سفید و دوست داشتنی. حمله. (ناپ)
آبیلای ترکی (Abılay) سفید و روشن(ناپ).
آبین ترکی (Abın) امیدوار. ممنون. خوش.تخم. دانه. (ناپ).
آبیناق ترکی (Abınaq) کسی که به راحتی خیال رسیده(ناپ).
آبینچ ترکی (Abınç) آسودگی. تسلی. آرامش.(ناپ).
آپاچی ترکی (Apaçı) خرس باز.
آتاب ترکی (Atab) نامگذاری.
آتابای ترکی (Atabay) پدربزرگ. مربی. مقامی در دربار سلجوقیان. پیران کارآزموده که تربیت شاهزادگان سلجوقی به آنان واگذار میشد. به صورت «اتابِک» وارد زبان عربی و به صورت «آتابای» و «اَتابک» وارد زبان فارسی و به صورت Atabeg و Atabek وارد زبان انگلیسی شده است.
آتار ترکی (Atar) سپیده صبح. شلیک کننده. پرتابگر. جسارت.
آتاسای ترکی (Atasay) احترام کننده به بزرگان.
آتاشا ترکی (Ataşa) ضمیمه. مربوط.
آتالا ترکی (Atala) مشهور. نامدار. مفتخر. آردابه. خمیر.
آتالان ترکی (Atalan) مشهور. نامدار. مفتخر.
آتالای ترکی (Atalay) مشهور. پدر من.
آتایار ترکی (Atayar) یار پدر.
آتلام ترکی (Atlam) مرحله. گام. قدم.
آتلان ترکی (Atlan) تند. جینقو.
آتمار ترکی (Atmar) قاپی که بتوان با آن بازی کرد.
آتیر ترکی (Atır) تپه بلند. مزرعه غیرقابل کشت. لوازم.
آتیلا ترکی (Atıla) نامی. نامدار. مشهور. مبارز. چابک.(ناپ).
آجار آلپ ترکی (Acar alp) شیرمرد.(ناپ).
آجارای ترکی (Acaray) شیرمرد نورانی. (ناپ).
آجاربای ترکی (Acarbay) بزرگ مرد قوی. (ناپ).
آجارتان ترکی (Acartan) همچون دلاور.(ناپ).
آجارتای ترکی (Acartay) همچون دلاور. (ناپ).
آچابای ترکی (Açabay) سرور عالیمقام(ناپ).
آچابوْغا ترکی (Açaboğa) دلاور محترم. (ناپ).
آچاتای ترکی (Açatay) در کسوت محترمان. (ناپ).
آچاخان ترکی (Açaxan) بزرگ مرتبه. (ناپ).
آچالام ترکی (Açalam) سرآغاز. مقدمه.
آچامای ترکی (Açamay) زینی که به هنگام نخستین سوار شدن کودک بر اسب، بکار برند.
آچانا ترکی (Açana) مته. ابزار سوراخ کردن. گرسنگی.
آچای ترکی (Açay) زیبا و گرامی چون ماه. (ناپ).
آچمان ترکی (Açman) گشاینده. فاتح.
آچون ترکی (Açun) دنیا.
آچون آلپ ترکی (Açun alp) جهان پهلوان. (ناپ).
آچونال ترکی (Açunal) به اندازه تمام جهان.(ناپ).
آچونتاش ترکی (Açuntaş) هم عصر. معاصر.(ناپ).
آچیل ترکی (Açıl) باز. گشوده. آواره. عاجز.(ناپ).
آچیلا ترکی (Açıla) گشاده. باز. متحیر.
آچیلان ترکی (Açılan) باز شدنی. گشودنی. سلاح آتشین.
آچیلای ترکی (Açılay) خنده رو و زیبا مانند ماه.
آچیم ترکی (Açım) زمان گل دادن. زمان گشایش. وحی. پیغام الهی. حاشیه.
آچین ترکی (Açın) ← آچون. مهمانی. عیش. احسان. آگاه. زیرک. وحشی. درنده.
آچینا ترکی (Açına) دوست. دانا. گشوده. به صورت «آشنا» وارد زبان فارسی شده است.
آخابا ترکی (Axaba) سرپایینی. سرازیری.
آخار ترکی (Axar) بستر رود. روند. جاری. جریان رود. سلیس. روان. آهنگدار. مایع. غربت. پرخور.
آخارا ترکی (Axara) گودال. حفره. آخور.
آخاری ترکی (Axarı) مسیر. بستر. جریان. فرزند نخست.
آخاریش ترکی (Axarış) هماهنگی.
آخان ترکی (Axan) جاری شونده. رونده. گذرا. خمار.
آخشام ترکی (Axşam) غروب. هنگام غروب. در زبان فارسی، فعلی به نام «آخشام زدن» یا «آقشام زدن» وجود دارد. منظور از آن این است که به هنگام غروب آفتاب طبل نوبت بر در پادشاهان و حکام نواخته میشد. در ادبیات نظامی ایران پیش از پهلوی، به معنای مراسم صبحگاه و شامگاه استفاده میشد.
آخمار ترکی (Axmar) خمار.
آخمان ترکی (Axman) جاری. رو به جلو. آغل رو باز.
آخنال ترکی (Axnal) جاری. روان.
آخیدان ترکی (Axıdan) جاری کننده.
آخیش ترکی (Axış) روند. بستر. مجرا. سیلان. عشوه. طنازی.
آخیل ترکی (Axıl) سوزن. پیکان. آبشش ماهی.
آخیم ترکی (Axım) بستر. روندکار. جریان.
آخین ترکی (Axın) آب جاری. سیل. جریان. بیقراری. سمتی که آب به آن جریان دارد. حمله. جریان الکتریسیته. حرکت انبوه انسانی. انبوه. سیل جمعیت.
آدار ترکی (Adar) آذر. آتش. نام خدای آتش. جستجوگر. نامدار.
آداش ترکی (Adaş) همنام. هم اسم. دو تن که یک نام داشته باشند، هرکدام نسبت به دیگری آداش خوانده میشوند. به همین صورت و معنا وارد فارسی شده است.
آدال ترکی (Adal) صادق. راستگو.
آدالان ترکی (Adalan) آد+آلان. نام آور.
آدالی ترکی (Adalı) اهل جزیره. جزیره نشین.
آدان ترکی (Adan) لیاقت. سزاواری.
آدانیر ترکی (Adanır) نام آور. خوشنام.(ناپ).
آدای ترکی (Aday) خشنودی. تشکر. خرسندی. نامزد. کوچکترین خویشاوند. سگ.
آدبای ترکی (Adbay) آد+ بیگ. بزرگنام.(ناپ).
آدرا ترکی (Adra) زمین بایر.
آدراش ترکی (Adraş) خداحافظی. وداع.
آدسای ترکی (Adsay) مرد محترم.
آدلی ترکی (Adlı) نامدار. بنام. دارای نام. به یاد ماندنی.
آدلیم ترکی (Adlım) نامدار. مشهور.
آدی بای ترکی (Adı bay) آدی+ بیگ. بزرگنام.(ناپ).
آدین ترکی (Adın) دیگری. جدا. غیر. مشهور. نام آور.
آدینا ترکی (Adına) جمعه. از طرف. بنام. به نمایندگی.
آذرتاش ترکی (Azərtaş) سنگ آذرین.
آرات ترکی (Arat) شخص جسور. آبیاری زمین قبل از کشت و بذرپاشی. جسارت. ماهی مرگ یا ترسناک در باور ترکان.
آراتا ترکی (Arata) مزرعهای که شخم خورده، آبیاری شده و آماده کاشت است. مزرعهای که پس از کاشت، شخم و آبیاری شده.
آراتان ترکی (Aratan) ماهی مرگ یا ترسناک در باور ترکان.
آراتی ترکی (Aratı) امانت. جایزه.
آراز ترکی (Araz) غوغا. جار و جنجال. جنگ. بخت. اقبال. سعادت. نیک بختی. دشمن. پهلوان آذربایجانی. رودخانه ارس. قهرمان منسوب به قوم آس. قهر کرده. با فاصله. درد. بیماری. سرما. سیل. جریان شدید آب. رمضان.
آرازان ترکی (Arazan) خوشبخت. سعادتمند.
آراس ترکی (Aras) موی اسب. پشم ضخیم. طالع. بخت. پهلوان آذربایجانی.
آراسا ترکی (Arasa) سیار. بسیار گردش کننده.
آراستا ترکی  (Arasta) معصوم. بی گناه.
آراسیل ترکی (Arasıl) موازی. پارالل.
آراش ترکی (Araş) دو رگه. جستجو. کاوش.
آراشان ترکی (Araşan) آب معدنی.
آراشما ترکی (Araşma) جستجو. کاوش. خبرگیری.
آرال ترکی (Aral) دریایی که میان کوهها باشد. دریاچه. میانه بالا. اتاق. میانه. جنگل. نیزار یا خارزار دور برکه ها. جزیره. رشته کوه. کوهی که مرز میان اروپا و آسیاست.
آرالاش ترکی (Aralaş) متمرکز. پشته. انبوه. مخلوط. نیمه. جسمی شامل دو یا چند ماده ناهمگون و قابل جداسازی به روشهای مکانیکی. دو حالت متفاوت. دخالت.
آراما ترکی (Arama) تحقیق. کاوش.
آرامان ترکی (Araman) سمبل پاکی. مرد پاکیزه. هوس.
آران ترکی (Aran) جای گرم. دشت. هموار. قشلاق. طویله اسب. آخور. ناحیهای در میان رودهای کور و ارس. در اغلب منابع جغرافیایی به صورت ارّان و آلبان آمده است.  نوعی مکتب فرش در قرهباغ. سیخهایی که برای صید در رهگذر وحوش نصب کنند. محوطهای که برای خوابگاه دواب سازند.
آرانتا ترکی (Aranta) بسیار جستجو کننده.
آراوان ترکی  (Aravan) فلاخن. تیرکمان مخصوص بچه ها برای زدن پرنده. خاک انداز.
آرایان ترکی (Arayan) بررسی کننده. کنترلچی.
آرباس ترکی (Arbas) مرد بسیار قوی.
آربان ترکی (Arban) سعادت. کامروایی.
آربای ترکی (Arbay) آر+بیگ. دلاور و بلندپایه. حاکم.
آربیل ترکی (Arbil) آر+بیل. دلاور دانا.
آربین ترکی (Arbin) زیاد. بسیار. ژرف. بیشمار.
آرتا ترکی (Arta) مرتبه. رتبه. مقدس.
آرتابای ترکی (Artabay) سپهسالار.
آرتات ترکی (Artat) آشفته. خراب.
آرتاس ترکی (Artas) آبشار.
آرتاش ترکی (Artaş) همراه. دوست.(ناپ).
آرتالان ترکی (Artalan) پس زمینه.
آرتام ترکی (Artam) باارزش. رجحان. برتری. پایان. بهره.(ناپ).
آرتان ترکی (Artan) افزایش یابنده. افزوده. زمان طلوع خورشید. خرابکار.
آرتوت ترکی (Artut) ارمغان. هدیه.
آرتوم ترکی (Artum) تلاشگر. با ارزش. برتری.(ناپ).
آرتون ترکی (Artun) جدی. متین. باوقار. باوجدان. زیره (گیاه).
آرتیت ترکی (Artıt) ارمغان. هدیه.
آرتیلان ترکی (Artılan) زیاد شونده.
آرتیمان ترکی (Artıman) سمبل زیادت.
آرتین ترکی (Artın) معصوم. سرشار. بلور.
آرجان ترکی (Arcan) پاک نهاد. دلاور. قوی هیکل. (ناپ).
آرچان ترکی (Arçan) روشن. نورانی.
آرچیل ترکی (Arçıl) پاکیزه. تمیز. خجالتی. آزرمگین.
آرچین ترکی (Arçın) مأمور بلندپایه. کدخدا. کمان(ناپ).
آرخاداش ترکی (Arxadaş) پشتیبان. دوست. حامی. به صورت «آرقداش» به همین معنا وارد لهجه های عراقی و لیبیایی زبان عربی شده است.
آرخاش ترکی (Arxaş) پشت به پشت. هماهنگ. مداوم. جایی که باد آنجا را نگیرد.
آرخاما ترکی (Arxama) رسیدگی.
آرخان ترکی  (Arxan) رهبر پاک. عقب. پس. طناب. سو. جهت. طرف. دور. بعید. نهایت.(ناپ)
آرخانا ترکی (Arxana) آسوده خاطر. آب پنیر.
آرخاییش ترکی (Arxayış) پشتوانه.
آرخایین ترکی (Arxayın) مطمئن.
آردارا ترکی (Ardara) ادامه. دوام. پستو. پیچیده. مبهم.
آرداش ترکی (Ardaş) متوالی. پی در پی.
آرداشان ترکی (Ardaşan) کنده ای که روی آن هیزم شکنند.
آردال ترکی (Ardal) نایب قهرمان.
آردالا ترکی (Ardala) درشت. بزرگ. پس و پیش. کیف آویزی بغلی. زنگ بزرگی که به آخرین شتر کاروان بندند.
آردالان ترکی (Ardalan) مردافکن.
آردالی ترکی (Ardalı) نایب قهرمان.
آردانا ترکی (جان)(Ardana) گوساله یا شتر یک ساله.
آرداوان ترکی  (Ardavan) ماده. مؤنث.
آردای ترکی (Arday) ولیعهد.
آردل ترکی (Ardəl) پسوند.
آردیل ترکی (Ardıl) از عقب آینده. بچه دوم. خلوت. آردل. فرّاش. مأمور اجراء. چاپار. نوبت گیرنده. کاتب. نامه رسان. خادم مکانهای دینی. فردی که اسب افسر و مافوقش را میآورد و خود نیز سوار اسب خود شده و پشت سر او حرکت میکند. فرّاشی که برای خواندن و احضار سپاهیان یا گناهکاران و مدعی علیهم میفرستادند. به همین صورت و به معنای سرباز در خدمت صاحب منصبان و یا امربر وارد ادبیات نظامی ایرانی شده است.
آردیم ترکی (Ardım) گام. قدم.
آردین ترکی (Ardın) پی. پشت. پشتیبان.
آرسات ترکی (Arsat) معتدل.
آرسال ترکی (Arsal) حیوان دو جنسه. سخت. دلاورگونه. مردانه. برجسته. زنی که بسیار به شوهرش دلبسته و وابسته باشد.
آرسام ترکی (Arsam) عزت.
آرسان ترکی (Arsan) مانند قهرمانان. شاد. دلاور پرآوازه. پاکنام.(ناپ).
آرسای ترکی (Arsay) دلاورگونه.
آرسون ترکی (Arsun) افندی. سرور. به راحتی رسیده. آرام.
آرسیق ترکی (Arsıq) موخرمایی. مایل. خمیده. دختری که بکارتش به سختی زایل شود.  .(ناپ)
آرسیلان ترکی (جان)(Arsılan) شیر.
آرسین ترکی (Arsın) استقلال. رهایی. رها. آزاد. معصوم. تجزیه. آزمایش. دلاورگونه. همانند پهلوانان. (ناپ).
آرشات ترکی  (Arşat) تحقیق. پژوهش.
آرشاک ترکی (Arşak) پهلوان شکست ناپذیر. کاسه زانو.
آرشان ترکی (Arşan) آبگرم. آب معدنی. آب گازدار.
آرشین ترکی (Arşın) واحد طول برابر ۷۱ سانتیمتر یا ۳ وجب.
آرغاز ترکی (Arğaz) نه لاغر و نه چاق. (ناپ).
آرقان ترکی (Arqan) کمند. به صورت Аркан به همین معنا وارد زبان روسی شده است.
آرقای ترکی (Arqay) همه جانبه. شاخه شاخه.
آرکار ترکی (Arkar) حلقه گردن سگ. قلاده.
آرگون ترکی (Argün) روز تمیز. روز پاک.(ناپ).
آرلات ترکی (Arlat) نخستین پسر. پسر ناز پرورده مادر.
آرلان ترکی (جان)(Arlan) جنس مذکر سگ، گرگ یا روباه.
آرمان ترکی (Arman) قابل جستجو. باادب. نیکو. خواسته. هدف. خیال. رویا. در میان قزاقها به معنای دوردست و گذشته کاربرد دارد. به همین صورت و در معنای هدف بزرگ وارد زبان فارسی شده است.
آرمین ترکی (Armın) آرام. ملایم. نرم.
آرناش ترکی (Arnaş) توانایی. نیرو. درمان.
آرناو ترکی (Arnav) بخشش.
آرواش ترکی (Arvaş) افسون. جادو. فالگیر. جاوگر.
آریت ترکی (Arıt) مانده. بیات. خشک. تمیز. صاف. باناموس.
آریدان ترکی (Arıdan) تمیز کننده.
آریس ترکی (Arıs) صاف. زلال. شرم. عار.
آریسان ترکی (Arısan) دارای نام و شهرت پاکیزه.
آریستا ترکی (Arısta) معصوم. بی گناه.
آریش ترکی (Arış) حل. تجزیه. میله بین چرخهای اتومبیل. محور چرخهای ارّابه. چاودار. پاکیزه.
آریل ترکی (Arıl) پاکیزه. شفا. الهه پاکیزگی در باور ترکان.
آریم ترکی (Arım) دلاور. بزرگ. خستگی.
آریمان ترکی (Arıman) مرد پاکیزه. مرد درستکار.
آرینان ترکی (Arınan) پاکیزه شونده.
آزالان ترکی (Azalan) کاهش یابنده. نزولی.
آزنا ترکی (Azna) راه تنگ. گذرگاه تنگ.
آزیرال ترکی (Azıral) غذا. طعام.
آسابا ترکی (Asaba) پرچم. بیرق. وارث. خلیفه. مالی که از مرده به همسرش برسد. خویشاوند درجه دو. سطح مزرعه.
آسال ترکی (Asal) اصلی. بنیاد. چیستان. به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی شده است.
آسالات ترکی (Asalat) اصالت. بنیاد.
آسانتا ترکی (Asanta) بسیار آویزان کننده.
آساو ترکی (Asav) سرکش. نافرمان. بی لگام. وحشی.
آساوان ترکی (Asavan) مأنوس. دقیق.
آسای ترکی (Asay) آویزان.
آسپار ترکی (Aspar) مفید. سودمند.
آستال ترکی (Astal) زیور . زینت.
آستام ترکی (Astam) فراوان. بسیار. فایده.
آسرا ترکی (Asra) پایین. زیر. پست. رذل.
آسلان ترکی (Aslan) شیر(حیوان). درصد. فایده.
آسلانتاش ترکی (Aslantaş) شیرآسا.
آسنو ترکی (Asnu) نازنین. طناز.
آسوا ترکی (Asva) ارزاق.
آسوتای ترکی (Asutay) ناآرام چون اسب سرکش(ناپ).
آسیرا ترکی (Asıra) تربیت. پرورش.
آسیل ترکی (Asıl) عالی. ارزشمند.
آشات ترکی (Aşat) مهمانی. طعام. ولیمه. بیشتر. اضافه.
آشادا ترکی (Aşada) خوراکی. غذا.
آشار ترکی (Aşar) متلاطم. طغیان کرده. سرریزکنان. سرریزشده. غلطان. گله شتر. عامل. ترشی رسیده. همیاری.
آشال ترکی (Aşal) بسیار. فراوان.
آشاما ترکی (Aşama) مرحله. درجه. پله نردبان. پلکان. نردبان.
آشامات ترکی (Aşamat) تنومند. احتشام. حشمت.
آشامان ترکی (Aşaman) بزرگ قبیله. رئیس.
آشان ترکی (Aşan) افتان. باعزم.
آشانا ترکی (Aşana) ورودی خانه. داخل خانه. انبار ارزاق.
آشاوا ترکی (Aşava) داد و فریاد.
آشای ترکی (Aşay) نهایت. غایت. افتان.
آشنان ترکی (Aşnan) نام رب النوع غلات در سومر.
آشنو ترکی (Aşnu) صبح اول وقت. ابتدا.
آشنی ترکی (Aşnı) ازلی. پیشین. آشنا. دوست داشتنی.
آشوان ترکی (Aşvan) آسیابان.
آشور ترکی (Aşur) با غیرت. شکست ناپذیر.
آشولا ترکی (Aşula) مردی دارای اراده خلل ناپذیر.
آشیر ترکی (Aşır) زمان. دوره. عصر. قرن.
آشیرا ترکی (Aşıra) واسطه. وسیله. بالکن.
آشیرات ترکی (Aşırat) بسیار. زیاد.
آشیرال ترکی (Aşıral) کارآزموده. مجرب.
آشیل ترکی (Aşıl) آجیل. تنقلات.
آشیم ترکی (Aşım) جفتگیری حیوانات.غضب. قابلیت.
آشین ترکی (Aşın) تمدید. سبقت. برتر. گذرنده.
آشینا ترکی (Aşına) گرگ ماده. دختر زیبا. به معنای نزدیک نیز به کار میرفت. این واژه چینی یا در واقع «شئنی» شکل تحریف شده «قورت» در زبان مغولی است.
آشیو ترکی (Aşıv) خشم. مبالغه.
آغ ار ترکی (Ağ ər) پاک نفس. دلاور نیک سیرت. (ناپ).
آغ بولود ترکی (Ağ bulud) ابر سفید. تمیز چون ابر.(ناپ).
آغ پای ترکی (Ağ pay) پاکدامن.(ناپ).
آغ پوْلاد ترکی (Ağ polad) فولاد سفید. تمیز و محکم چون پولاد.(ناپ).
آغ چورا ترکی (Ağ çura) فرشته نیکی در دین شمنها. پاک نفس. (ناپ).
آغ خان ترکی (Ağ xan) نام خدای نیکی و روشنی در دین شمنها.(ناپ).
آغ دومان ترکی (Ağ duman) مه سفید.(ناپ).
آغار ترکی (Ağar) سنگین. متین. وزین. شادی دل. عروج. رفتن به آسمان.(ناپ). نوعی حشره از تیره عنکبوتها. (Acarina). بالا رونده.
آغامان ترکی (Ağaman) سربلند. حاکم. مالک.
آغای ترکی (Ağay) ماه بدر و سفید. ماه روشن. همچنین از ریشه (آقابیگ) به معنی آقا و سرور نیز به کار میرود.
آغایا ترکی (Ağaya) معقول. هماهنگ.
آغجا بیگ ترکی (Ağca bəy) انسان تمیز و پاکیزه.(ناپ).
آغچین ترکی (Ağçın) مردی دارای سخن معتبر. باناموس.
آغمان ترکی (Ağman) پاکدامن. مرد سفید چهره. بهانه. طرف سنگین بار. مرکز ثقل. پاکیزه. قصور.
آفشین ترکی (Afşın) زره. تن پوش جنگی فلزی.(ناپ). آپچین یا اوپچین نیز گفته میشود.
آلا تاش ترکی (Ala taş) شراره. آتشپاره. شرر. خسته.
آلاتا ترکی (جان)(Alata) گوسفند یا بز مریض یا ناتوانی که با گله همراهی نکند. مخلوط. معجون. نانی از مواد مختلف. پرتگاه. دو رگه.
آلاتاو ترکی (Alatav) زمین نیمه خشک. وضعیتی که آهن هنوز کاملاً ورنیامده است. متوسط.
آلاچا ترکی (Alaça) ابلق. رنگ به رنگ. نوعی قماش پنبهای راه راه.
آلادا ترکی (Alada) انس. الفت. آلوده. مبتلا.
آلادان ترکی (Aladan) به هنگام طلوع شفق. صبح زود.
آلادی ترکی (Aladı) چوب مخصوص گردو زنی.
آلار ترکی (Alar) شفق. سرخ. طلایی. صبح کاذب. زردی. گیرنده. دریافت کننده.
آلارتی ترکی (Alartı) سیاهی. شبح.
آلاری ترکی (Aları) حاصل.
آلاسا ترکی (Alasa) کوچک. کوتاه.
آلاسام ترکی (Alasam) کوتاه.
آلاسان ترکی (Alasan) بزرگ. نوعی بیماری گیاهی.
آلاسی ترکی (Alası) گرفتنی. هدف. طلبکار. بستانکار. هدف.
آلاسیم ترکی (Alasım) لازم. آرام. ابله. بی فکر.
آلاشار ترکی (Alaşar) عقیم. جوانی که صورتش لکه سفیددارد.
آلاشمان ترکی (Alaşman) دو رگه.
آلام ترکی (Alam) شتاب. عجله. مهلت. فرصت. احترام. عزت. درمان. معالجه. صبر. طاقت. حوصله. نیرو. نفوذ.
آلامان ترکی (Alaman) بیخانمان. موش خاکستری. گروه مردم. حمله نامرتب. طایفه غارتگر بیخانمان.
آلامای ترکی (Alamay) اطراف. جوار. آغشته به روغن.
آلامیر ترکی (Alamır) لذیذ.
آلانا ترکی (Alana) میوه خشک شده که داخلش را بادام و گردو پر میکنند.
آلانتا ترکی (Alanta) بسیار گیرنده.
آلانتای ترکی (Alantay) گلگونه. سرخ فام.
آلانیر ترکی (Alanır) محصول.
آلاو ترکی (Alav) شعله. لهیب. به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی شده است.
آلاوا ترکی (Alava) خاک سفید که برای سفید کردن دیوار خانههای روستایی استفاده میشود. پهنه آسمان.
آلاوان ترکی (جان)(Alavan) تمساح. نهنگ.
آلاوی ترکی (Alavı) حواله. پرداخت.
آلای ترکی (Alay) (هالای) صف. جماعت. دسته مردم. مراسم. هنگ. ماه سرخ. فلات. حمله. هجوم. مسخره. ریشخند. دیگر. متفاوت. تفاوت. فرق. به صورت «الالای» به معنای سپاه مرکّب از چند لشکر و ارتش مرکّب از چند لشکر وارد لهجههای عراقی، مصری و سوری زبان عربی شده است. در لهجه لیبی نیز به صورت جمع «الایات» کاربرد دارد. عربی آن الفیلق است. وگرنه. یا.
آلایات ترکی  (Alayat) زیبایی.
آلایدا ترکی (Alayda) حال آنکه. در حالی که.
آلایسا ترکی (Alaysa) محل جمع شدن آب در وسط قایق.
آلایلا ترکی (Alayla) دقیق. مو بمو.
آلبا ترکی (Alba) خدمت. سرویس. قرض. دِین.
آلبار ترکی (Albar) آخوری که از سه جهت با نی و شاخه بسته شده باشد. اتاق خدمتکاران. سالمند.
آلبان ترکی (Alban) باو و چادر سرخ. تمساح. غنیمت. خراج. خشنود. زور. اجبار.
آلبای ترکی (Albay) آلای بیگ. سرهنگ.
آلبیر ترکی (Albır) آراسته. شیک.
آلبین ترکی (Albın) دروغگو (گویش قرقیزی). فرشته محافظ شکارچیان(گویش خاکاس). تضرع هنگام معالجه.
آلپ ترکی (Alp) نیرو. توان. دلیر. پهلوان. سرسخت. لقب پهلوانان ترک. دشوار. سنگین.
آلپان ترکی (Alpan) حداکثر.
آلپایا ترکی (Alpaya) دلاور بیباک.
آلتار ترکی (Altar) محراب.
آلتام ترکی (Altam) گام. قدم.
آلتان ترکی (Altan) شفق سرخ. سرخ. آلتین در زبان مغولی است. حاکم یا امپراتور ساکن در پایتخت. حداکثر. شصت.
آلتای ترکی (Altay) روح والایی که بر گستره زمین فرمان میراند. کوه بلند در جنگل. کوهستانی در شمال چین.
آلتمان ترکی (Altman) پادشاه طلایی.
آلتون ترکی (Altun) زر. طلا. زر سرخ. از نامهای زنان ترک. معادل اولان مغولی است. به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی و لهجه های مصری و سوری زبان عربی شده است.
آلتین ترکی (Altın) ← آلتون. زیرزمین. زیرین.
آلچین ترکی (Alçın) پهلو و کناره کوه. سرخ. قرمز. پرندهای کوچک و قرمز رنگ.
آلخا ترکی (Alxa) گردنبند.
آلخان ترکی (Alxan) خان سرخ. خندقی که به صورت اریب کنده شده باشد.
آلخیم ترکی (Alxım) به صورت برکه درآمدن و جاری شدن. متمایل.
آلداس ترکی (Aldas) تند. سریع.
آلدان ترکی (Aldan) بسیار. فراوان. ضخیم. ژرف.
آلدیش ترکی (Aldış) پذیرش. قبول.
آلقاس ترکی (Alqas) پراکنده.
آلقاسان ترکی (Alqasan) تپش. ضربان. زحمت.
آلقاش ترکی (Alqaş)کننده. کوشا. رابطه. معتاد. نابود کننده. درهم برهم. ← آرغاج.
آلقان ترکی (Alqan) پیروز. فاتح.
آلقای ترکی (Alqay) درهم ریخته. پریشان.
آلقون ترکی (Alqun) تپه. بلندی.
آلقیش ترکی (Alqış) استقبال. پیشباز. دعا. دعای خیر. تسلی. تظاهرات. آرزو. خواسته.
آلمار ترکی (Almar) انبار.
آلماش ترکی (Almaş) ضمیر (دستور زبان). نوبت. دوره. داد و ستد. مشابه.
آلمال ترکی (Almal) لازم. ضروری.
آلموس ترکی (Almus) پیروز. فاتح.
آلمیش ترکی (Almış) خریده. گرفته. فاتح. پیروز.
آلمیلا ترکی (گیا)(Almıla) سیب.
آلمین ترکی (Almın) زیرک. ناقلا.
آلنات ترکی (Alnat) آماده.
آلناش ترکی (Alnaş) حافظه.
آلنام ترکی (Alnam) اقتباس. اخذ.
آلوان ترکی (Alvan) مالیات.
آلیب ترکی (Alıb) خواهان. خواهنده. دلاور.
آلیت ترکی (Alıt) محل دریافت. محل خرید.
آلیر ترکی (Alır) مزد. کارانه. دقیق. مُرده.
آلیستا ترکی (Alısta) تربیت شده. ورزیده. آماده.
آلیشار ترکی (Alışar) عادت پذیر.
آلیشان ترکی (Alışan) شعله ور. نوعی گیاه. (Dictamnus).
آلیشیم ترکی (Alışım) دوستی. ائتلاف. رفتار.
آلیمان ترکی (Alıman) کلبه.
آلین ترکی (Alın) دریافت. خرید.
آلیندی ترکی (Alındı) قبض رسید.
آماج ترکی (Amac) نشانه. هدف. ابزار کشت. خاک توده کرده که نشان تیر را بر آن نصب کنند. آماجگاه. نشان. پرتاب تیر تا مسافت یک بیست و چهارم فرسنگ برابر با ۵۰۰ قدم یا ۲۵۰ متر. آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند. مجموع آهن جفت، گاو آهن و سپار. در اصل «آماچ» از ریشه «اومماق» یعنی امید داشتن است که به مرور زمان آماچ شده است. به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی شده است.
آمارات ترکی (Amarat) کوشا. زرنگ. ماهر.
آمتان ترکی (Amtan) طعم.
آمران ترکی (Amran) خمار. شیفته. شیدا.
آمو ترکی (Amu
آنا دال ترکی (Ana dal) وسیله چوبی سه شاخه بزرگ که برای حمل محصول از مزرعه به خرمن استفاده شود.
آناداش ترکی (Anadaş) خواهر. برادر. خویشاوند.
آنار ترکی (Anar) تیزهوش. فهیم. به آنجا. چنان.
آناشا ترکی (Anaşa) نوعی مادّه مخدر که از خشخاش به دست میآید. اندیشمند. فکور.
آنان ترکی (Anan) تیزهوش.
آندار ترکی (Andar) سرور آتش یا الهه گیاه در باور ترکان.
آنداش ترکی (Andaş) هم قسم.
آندال ترکی (Andal) پراکنده. سرسام.
آندای ترکی (Anday) معنی. مفهوم. محتوا.
آنسال ترکی (Ansal) عقلانی. ذهنی.
آنلار ترکی (Anlar) اطراف. محیط. فهیم.
آنلام ترکی (Anlam) فهم. احساس.
آنوشا ترکی (Anuşa) ابدی. دائمی. جاوید.
آنیت ترکی (Anıt) اثر. یادگار. بنای تاریخی. بنای یادگاری.
آنیش ترکی (Anış) تفاهم. یادآوری. خاطره. تصور. اندیشه.
آنیل ترکی (Anıl) تماماً. همگی. خفیف. آرام. حافظه.
آنیم ترکی (Anım) ادراک. یادواره.
آوال ترکی (Aval) قضا. جنگ. آواره. عامی. محلّه. انگل.
آوان ترکی (Avan) وضعیت. دشمن. بدخواه. عالی. بلند. زمینی که به سختی شخم بزنند. مأمور دولت. پرخور. درشت.
آوانا ترکی (Avana) اجتماع. تمرکز.
آوانتا ترکی (Avanta) وردست و کمک حال شخص آبیاری کننده مزرعه. (گویش خوی). آواره. ولگرد.
آوانی ترکی (Avanı) باتدبیر. محتاط.
آوای ترکی (Avay) آرام. آهسته.
آودان ترکی (Avdan) منطقه. قسمت. کشیش. متصدی. حکایت. داستان. یکشنبه.
آورال ترکی (Avral) اعزام شدن برای کاری با عجله و فوری.
آوراما ترکی (Avrama) پایش. مراقبت.
آوران ترکی (Avran) شکمو. پرخور.
آورانا ترکی (Avrana) لگن. دیگ بزرگ. سر گُنده.
آوسال ترکی (Avsal) ضروری. لازم. تند. علاقمند به شکار.
آوشار ترکی (جان)(Avşar) گوسفندی که شیرش زیاد باشد. جمعه. ژاندارم سواره. ماهر. قمه. جوشیدن شدید بکمز پیش از پختن.
آوشین ترکی (Avşın) آلت شکار. زره. سپر. رئیس قبیله.
آولام ترکی (Avlam) مجموعه. جُنگ.
آولان ترکی (Avlan) عادت. شکارچی.
آومان ترکی (Avman) لایق. سزاوار.
آویت ترکی (Avıt) مهربان.
آویر ترکی (Avır) لباس. پوشش. محیط. پیرامون. دایره.
آی بارس ترکی (Ay bars) ماننده ماه زیبا و چون ببر درنده.
آی گون گؤر ترکی (Ay güngör) روز روشن ببین. (ناپ).
آیابای ترکی (Ayabay) کاملاً. تمام و کمال.
آیاتا ترکی (Ayata) خدای آسمان در میان ترکان قدیم.
آیاتان ترکی (Ayatan) گودال کوچک پر شده از آب باران.
آیار ترکی (Ayar) استثناء. مهوش. خوش رو. نکته سنج. پر محصول. (ناپ).
آیارتا ترکی (Ayarta) کسی که کار دیگران را خوب نکند.
آیاز ترکی  (Ayaz) نسیم خنک سحر. هوای صاف و خیلی سرد. شب بدون ابر و سرد. کوشا. پرتلاش. دقیق. نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی که از طایفه ترک اوْیماق بود. به صورت ایاز و ایاس وارد فارسی شده است.
آیاش ترکی (Ayaş) روشنایی مهتاب. دوست. همراه.
آیام ترکی (Ayam) آرام. هوا.
آیاما ترکی (Ayama) لقب. لقب دهی.
آیان ترکی (Ayan) گردش کننده. ژرف. عمیق.
آیانا ترکی (Ayana) ژرف. عمیق.
آیانات ترکی (Ayanat) کمک. یاری.
آیانتا ترکی (Ayanta) تنبل.
آیبار ترکی (Aybar) همچون ماه. هیبت. شکوه. ماه تمام.
آیباش ترکی (جان)(Aybaş) قوچی دارای شاخی به شکل ماه.
آیبان ترکی (Ayban) کَل. نیرومند. نرینه.
آیبای ترکی (Aybay) لیاقت. سزاواری.
آیتات ترکی (Aytat) اندیشه. تفکر. تصمیم.
آیتار ترکی (Aytar) بشارت دهنده.
آیتاک ترکی (Aytak) خطیب. گوینده.
آیتان ترکی (Aytan) بشارت دهنده. مقارنه ماه و زهره.
آیتون ترکی (Aytun) ماه شب.
آیتیش ترکی (Aytış) گفتگو. خطاب. مذاکره. مشاعره.
آیتیم ترکی (Aytım) ترانه. جمله.
آیتین ترکی (Aytın) مبارک. مهتاب.
آیچین ترکی (Ayçın) برای ماه.
آیدار ترکی (Aydar) کاکل. پرچم. پرچم گل.
آیداس ترکی (Aydas) نیرومند.
آیداش ترکی (Aydaş) پوست و استخوان. بسیارلاغر. ضعیف. هم ماه (دو بچه که در ک ماه بدنیا آمده باشند). نوزادی که سالش تمام نشده باشد.
آیدال ترکی (Aydal) تحت مراقبت. تحت تعقیب.
آیدیل ترکی (Aydil) دارای زبانی پاک چون ماه.
آیدین ترکی (Aydın) نیرو. توان. روشن. واضح. نورانی. امیدبخش. مهتاب. روشنفکر. (ناپ).
آیراتا ترکی (Ayrata) بویژه. علی الخصوص.
آیرال ترکی (Ayral) استثنایی. برگزیده.
آیریم ترکی (Ayrım) مرز. فرق. تفاوت. محل انشعاب راه. موافقت نامه. قرارداد. قرار قضایی. حکم. سکانس. گردشی که در ممر آب و رودخانهها باشد. نمد زین. سکه هایی که زنان برای زینت به سرشان بندند.
آیسار ترکی (Aysar) بیقرار. بوقلمون صفت. هر لحظه به شکلی.
آیغای ترکی (Ayğay) فریاد. لحظه بهترین شکل ماه. بانوی بزرگوار. (ناپ).
آیقان ترکی (Ayqan) صمیمی. بااحساس.
آیلام ترکی (Aylam) دایره. حلقه. زمان طولانی. دیرزمان.
آیلاما ترکی (Aylama) انتظار. تداوم. گردش. تاب (بازی).
آیلان ترکی (Aylan) همراه ماه. شبیه ماه. دایره. حیران. شگفت زده. آشکار. ویراژ.
آیلانا ترکی (Aylana) دایره. اطراف. محیط.
آیمان ترکی (Ayman) شخص پاکیزه چون ماه. اتاق رو باز. چشم گرد. الک. غربال. متحمل (اسب).
آیوا ترکی (گیا)(Ayva) میوه به.
آیوار  ترکی  ( Ayvar) همچون ماه ، همانند ماه
آیواز ترکی (Ayvaz)در اسطوره حماسسی کوراوغلو از ایواز و حسن کرد اوغلو فرزند خوانده و فرزند کوراوغلو در اصل خود بابک خرمدین بوده است. ایواز به صورت عیوض نیز نوشته میشود.

 

فهرست اسامی دخترانه ترکی را از دست ندهید

توجه داشته باشید این فهرست همواره در حال ویرایش و تکمیل است بنابراین در پایین هر یک از صفحات مربوط به نامها در صورتی که نام پسرانه ترکی مدنظر شما هست که در لیست آورده نشده است لطفا در بخش نظرات آن را بنویسید تا در اسرع وقت نام مورد نظر همراه با معنا و توضیحات آن به لیست اسامی پسرانه ترکی اضافه گردد و ما را در تکمیل کاملترین فهرست نامهای اقوام ایرانی یاری نمایید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا